فراهم میکنم پشت سکوتم
خانه ای آرامِ آرام
و پنهان میشوم در آن
شبیه هرزه ای بدنامِ بدنام
نشانی میگذارم سینه ام را
در آن گم می شوم گمنامِ گمنام
و اما چشمهایم را از این پس
پر آبش میکنم، رسوایِ رسوا
دلم را زیر باران می نشانم
بزرگش میکنم، دریایِ دریا
دو دستم را گره می سازم از خویش
که خالی باشد و پیدایِ پیدا
من اینجا در سکوت لحظه ای پیش
نوشتم نعره ای پنهانِ پنهان
و در تاریکی افکار
...