گفت استاد مبر درس از ياد ياد باد آنچه به من گفت استاد ياد باد آن كه مرا ياد آموخت آدمي نان خورد از دولت يـــاد هيچ يادم نرود اين معنــــي كه مرا مادر من نـــــادان زاد پدرم نيز چو استــــــادم ديد گشت از تربيــــــــــت من آزاد پس مرا منت از استـــاد بود كه به تعليـــــــم ...
درعالم دوچیزازهمه زیباتر است . آسمان پرستاره و وجدان آسوده کانت
پیرمردی صبح زود از خانه*اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می*شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: «باید از تو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد.» پیرمرد غمگین شد و گفت ...
زدرویشان عالم هرکه رادیدم غمی دارد دلاخوکن به تنهایی که تنهایی عالمی دارد
[CENTER]رونق عهد شباب است دگر بستان را[/CENTER] [CENTER] مي رسد مژده گل بلبل خوش الحان را[/CENTER] [CENTER]اي صبا گر به جوانان چمن بازرسي[/CENTER] [CENTER]خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را[/CENTER] [CENTER]گر چنين جلوه کند مغبچه باده فروش[/CENTER] [CENTER]خاکروب در ميخانه کنم مژگان را[/CENTER] [CENTER]اي که بر مه کشي از عنبر سارا ...
[RIGHT][B][COLOR=#000000]می توان در سایه آموختن [/COLOR][/B][/RIGHT] [RIGHT][B][COLOR=#000000] گنج عشق جاودان اندوختن[/COLOR][/B][/RIGHT] [RIGHT][B][COLOR=#000000]اول از استاد، یاد آموختیم [/COLOR][/B][/RIGHT] [RIGHT][B][COLOR=#000000] پس، سویدای سواد آموختیم[/COLOR][/B][/RIGHT] ...
[QUOTE=شوشا;117488][B]اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟» ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ [/B][B]ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ.»[/B] [B]ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: «ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ.»[/B] [B]ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!»[/B] [B]ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ...