مشاهده RSS Feed

تمام مطالب وبلاگ

  1. شف...

  2. سلام آخر...

    توسط در تاریخ جمعه ۰۶ مرداد ۹۱ در ساعت ۱۴:۵۷ (پرواز)
    سلام ای غروب غریبانه دل
    سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
    سلام ای غم لحظه های جدایی
    خداحافظ ای شعر شبهای روشن
    خداحافظ ای شعر شبهای روشن
    خداحافظ ای قصه عاشقانه
    خدا حافظ ای آبی روشن عشق
    خداحافظ ای عطر شعر شبانه
    خداحافظ ای همنشین همیشه
    خداحافظ ای داغ بر دل
    ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  3. به یاد تو...

    توسط در تاریخ جمعه ۰۶ مرداد ۹۱ در ساعت ۱۴:۵۱ (پرواز)
    به یاد تو
    به یاد تو،شب ها من گریستم
    به یاد تو
    به یاد تو،تبسم را فریفتم
    شب و درد و سیاهی را فرو خوردم
    دل و عشق و تباهی را به سر بردم
    تو گفتی آتشین عشقی به دل داری
    و من
    با آتش عشقت چه سوختم
    تو سر دادی،تو جان دادی به آن عشق
    و من با سر و جان و
    عشق تو چه سوختم
    دریغا از لب لبخنده تو!
    دریغا از لب لبخنده تو!
    تو گفتی رنج،درد،آه در سینه داری
    و من با آه و درد و رنجت
    وه چه سوختم!
    نمیدانم
    ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  4. برادرم کنون که می روی

    توسط در تاریخ جمعه ۰۶ مرداد ۹۱ در ساعت ۱۴:۴۸ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    برادرم کنون که می روی
    تمام عزم لحظه های من ، فدای عزم لحظه های تو
    شبانگاه بی فروغ من ، ستاره پوش کهکشان راه تو
    نفس ، سیاه پوش رفتنت
    که تارو پود جان من ، غریق در عزای مرگ وعده های تو
    ...
    کنون که می روی، برو...
    خدا نگهدار تو!
  5. دلم بهانه ی تو را می گیرد

    توسط در تاریخ جمعه ۰۶ مرداد ۹۱ در ساعت ۱۴:۴۵ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    وقتی هوا خیس می شود
    دلم بهانه ی تو را می گیرد
    و گونه هایم ؛
    بوی خاک باران زده می دهند ...
    پنجره را باز می کنم ، نفسم می گیرد !
    ...
    نفسم می گیرد ... !
    درست مثل همان لحظه که چشمان تو در چشمان من ماند
    همان لحظه که منتظر ماندی تا چیزی بگویم ...
    امّا ...
    تو دیگر منتظر نماندی ...
    منتظر نماندی تا دوباره نامت را نفس بکشم
    و بگویم ...
    بگویم که بی تو
    دیگر نفسم
    برای همیشه می گیرد !

  6. فریب رقص باد

    توسط در تاریخ جمعه ۰۶ مرداد ۹۱ در ساعت ۱۴:۳۴ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    هیچ تجربه ای برای یک
    آفتابگردان، تلخ تر از هرزگی آفتاب نیست.
    خسته ام از روزهایی که بدنبال خورشیدی که نبود
    در سر به هوایی گذشت.
    تو به من بگو چه کنم
    بگو به کدام خورشید بپیوندم
    تا مزرعه ی آفتابگردان دیگر به فریب رقص باد تن ندهد.
  7. حالا که نیستی

    توسط در تاریخ جمعه ۰۶ مرداد ۹۱ در ساعت ۱۴:۱۷ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    حالا که نیستی ؛
    بغض همیشه ی هست های نبوده شکسته است
    فریاد خسته ام ،
    بر قلب تنهای پردریغ ... زخم می زند .
  8. صدای باران را آهنگ زندگی کردن

    توسط در تاریخ جمعه ۰۶ مرداد ۹۱ در ساعت ۱۳:۵۲ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    موسیقی یعنی اندیشه، یعنی هستی را باید کردن، یعنی صدای باران را آهنگ زندگی کردن،
    موسیقی یعنی در خدا گم شدن و در او پیدا شدن، موسیقی یعنی عرفان یعنی تولد،
    یعنی با گنجشگ های بی بال پرواز کردن و موسیقی یعنی بی نیازی.