چه دنیای عجیبی!!!!!!!! همه می گویند حرف دلت را بزن اما هر وقت حرف دلم را زدم دل همه را زدم ................ من خوبـــــــم..! عاشق نیستم.. فقط گاهـــی به یادش که می افتم، دلم تنگــــ میشه.. این که عــــشق نیست… هســــــــت…؟ با تیتر بزرگ دوستت دارم ! من پاورقی کتاب عشق توام در توصیف یک عاشق …
خیلی وقته دیگه زندگی خوش نمی گذره … فقط … میگذره .. بار آخر ، من ورق را با دلم بر میزنم! بار دیگر حکم کن ! اما نه بی دل ! بادلتــــــ ، دل حکم کن ! حکم دل :: هر که دل دارد بیاندازد وسط ! تا که ما دلهایمان را رو کنیم ! دل که روی دل بیافتاد ...
غریبه بود... عادت شد... عشق شد... هستی شد... روزگار شد... خسته شد... بی وفا شد... دور شد... بیگانه شد... حسرت شد... فراموش نشد... فراموش نشد... فراموش نشــــــد ..!!!
تمـــام زندگی ات به تمام لحظات عاشقـــانه مان نخواهد گذشت خــــائن سالروز حســــرت خوردنت مبارک .............
آسمانم ستاره می خواست که تو آمدی . ابر حسود اما چشم دیدن خوشحالیم را نداشت. آسمانم ابری شد. بارید و بارید و من … به انتظار دیدن دوباره ات قطره های باران را یکی یکی می شمردم. اما تو دیگر پشت ابر ها نبودی وقتی که تمام شدند. نمی دانم در کدام صورت فلکی باید به دنبال ...
این روزها... حسی دارم... آمیخته با دلتنگی... کم می آورم... بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند... اما نه هر بازوانی... فقط حصـــار آغوش تـــــــو ...!!
نه از خاكم نه از بادم نه در بندم نه آزادم نه آن ليلاترين مجنون نه شيرينم نه فرهادم فقط مثل تو غمگينم فقط مثل تو دل تنگم اگر آبي تراز آبم اگر همزاد مهتابم بدون تو چه بي رنگم بدون تو بي تابم
من از نهایت بی نهایت ها حرف می زنم...... از اوج زیستن ها از غربت و تنهایی گله مندم از این که در سراسر ابعاد این شهر خاموش تو نیستی و من هستم و می بینم بودنت را بدون من! به امید روزی که .....چه انتظار بیهوده ایست این امید بی پایان من!؟