تعدادی ÷یرزن با اتوبوس عازم سفری تفریحی بودند ......÷س ازمدتی یکی از÷یرزنهابه ÷شت راننده زد ویه مشت بادام به اوتعارف کردوراننده بادام هاراگرفت وخوردبعداز45دقیقه دوباره ÷یرزن بایه مشت بادام نزدراننده امدوبادام هارابه اوتعارف کردراننده بازهم تشکرکردوبادام هاراگرفتوخورداین کاردئباره ...
نوشته اصلی توسط behnaz ای خدا به من دلی عطا کن که مشتاق نزدیکی به توباشدوزبانی که صادق ترین سخنانش به سوی توبالا رودودیده ی حقیقت بینی که به درگاه توتقرب جوید.الهی امین.
نوشته اصلی توسط behnaz روزی شاگردی ازاستادش خواست که یک درس به یاد موندنی بهش بده استاد ازشاگردش خواست کیسه ی نمک روبیاره ÷یشش بعدیه مشت نمک رو داخل لیوان نیمه ÷ری ریخت وازاو خواست اون اب رو سربکشه شاگردفقط توانست یه جرعه کوچک از اب داخل لیوان بخوره اونم به زحمت.استاد ÷رسید مزش چطوربود شاگرد گفت خیلی شور اصلا نمیشه خوردش استاد از شاگردش خواست که یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه رفتند تارسیدن کنار دریاچه ...
وقتی یک زن دیوانه وار با تو بحث می کنه خوشحال باش..! چون سکوت یک زن نشانه ی پایان توست...!!![CENTER] [/CENTER]
آپدیت شده پنجشنبه ۰۵ مرداد ۹۱ در ۱۵:۴۰ توسط [ARG:5 UNDEFINED]
خطتت را كه عوض كردي من ماندم و"دوستت دارم" هايي كه هيچوقت دليور نشدند.........[CENTER] [/CENTER]
آپدیت شده پنجشنبه ۰۵ مرداد ۹۱ در ۱۵:۴۳ توسط [ARG:5 UNDEFINED]
برای شما هم پیش اومده ؟ :|[CENTER] [/CENTER]