كنار سیب و رازقی نشسته عطر عاشقی من از تبار خستگی بی خبر از دلبستگی عاشقم ابر شدم صدا شدی شاه شدم گدا شدی شعر شدم قلم شدی عشق شدم تو غم شدی لیلای من دریای من آسوده در رویای من این لحظه در هوای تو گمشده در صدای تو من عاشقم مجنون تو گمگشته در بارون تو مجنون لیلی بی خبر در كوچه های در به در مست و پریشون و خراب هر آرزو نقش بر آب شاید كه روزی عاقبت آروم بگیرد در دلت كنار هر ستاره ای نشسته ابر پاره ای من از ...
...
به کبریت نیازی نیست .... سیگار را بر لبم میگذارم و به درد هایم فکر میکنم خودش آتش میگیرد...
آپدیت شده سه شنبه ۱۲ شهریور ۹۲ در ۲۱:۳۶ توسط [ARG:5 UNDEFINED]