شهر من اینجا نیست ! اینجا… آدم که نه! آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند! و جالب تر ! اینجا هر کسی هفتاد رنگ بازی میکند تا میزبان سیاهی دیگری باشد! . شهر من اینجا نیست! اینجا… همه قار قار چهلمین کلاغ را دوست می دارند! و آبرو چون پنیری ...
وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهند وقتی بودن ها طعم نیاز دارند وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشود وقتی نگاه ها هرزه به هر سو روانه میشود وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود دیگر نمی خواهمت نه تو را و نه هیچ کس دیگر را . . .
آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پاییم بکشند…
میان ابرها سیر می*کنم هر کدام را به شکلی می*بینم که دوست دارم . . . می*گردم و دلخواهم را پیدا می*کنم میان آدم*ها اما . . . کاری از دست من ساخته نیست خودشان شکل عوض می*کنند بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد … بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت
گاهی اوقات بی قانونی عجب بیداد میکند در عاشقی.... یکی دور میزند.. اما..... دیگری جریمه میشود وتاوان میپردازد.....
درد دارد.... وقتی همه چیز را میدانی ... و فکر میکنند که نمیدانی... وغصه میخوری که میدانی... ومیخندند که نمیدانی...
هاردی : فردا دم افتاب اعداممون می کنن لورل : کاش فردا ابری باشه روحشان شاد یادشان گرامی
دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟ماه یکیه … خورشید یکیه … زمین یکیه … خدا یکیه … مادر یکیه … پدر یکیه …...منم یکی هستم !