درخت با جنگل سخن می گوید ستاره ها با کهکشانها علف با صحرا و من با تو سخن میگویم.
بارانیاترابپوشودرآغوشمبگیر..... ابر.ابرگریهدارمرفیق.....
من حسینم پناهی ام من حسینم , پناهی ام خودمو می بینم خودمو می شنفم تا هستم جهان ارثیه بابامه سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش وقتی هم نبودم مال شما اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم با من بگو یا بذار باهات بگم سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو ها؟
نمی گنجه کهکشون در چمدون حیرت آدمی حسرت سرگردونه ناظر هلهله باد و علف هیجانی ست بشر در تلاش روشن باله ماهی با آب بال پرنده با باد برگ درخت با باران پیچش نور در آتش آدمی صندلی سالن مرگ خودشه چشمهاشو می بخشه تا بفهمه که دریا آبی است دلشو می بخشه تا نگاه ساده آهو را درک بکنه سردمه مثل پایان زمین ما چرامی بینیم ما چرا می فهمیم ما چرا می پرسیم
درک زیبایی ‚ درکی زیباست سبزی سرو فقط یک سین از الفبای نهاد بشری حرمت رنگ گل از رنگ گلی گم گشته است عطر گل خاطره عطر کسی است که نمی دانیم کیست می آید یا رفته است ؟ چشم با دیدن رودخونه جاری نمی شه بازی زلف دل و دست نسیم افسونه
نازی نازی مرد آن همه دویدن و سراب این همه درخشش و سیاه تا کجا من اومدم چطوری برگردم؟ چه درازه سایه*ام چه کبود پاهام من کجا خوابم برد؟ یه چیزی دستم بود! کجا از دستم رفت؟ من می*خواهم برگردم به کودکی قول می*دهم که از خونه پامو بیرون نذارم سایه مو ...
5 حسرت بزرگ در انتهای زندگی این مورد از پشیمانی در کمال تعجب بسیار عمومیت دارد. بسیاری از افراد تا لحظات پایانی عمر خود متوجه نشده بودند که شاد بودن در حقیقت یک انتخاب است. پرستاری در یکی از بیمارستان*های استرالیا که ویژه نگهداری از بیماران در شرف مرگ بوده، بر اساس گفته*های بیماران در آخرین لحظات ...
فــــــرهادها را در بیستـــــون کشتیم ودرکتــــاب تاریخ ازاو به نیکی یاد می کنیم تا ثابتــــــ کنیم حتـــی در عشـــــــق هم مــــــــرده پرستـــــیم...!