تو مرا می فهمی , من تو را میخوانم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است . من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی.
گاهی خدا درها رو می بنده و پنجره *ها رو هم قفل می کنه زیباست که فکر کنی شاید بیرون طوفان میاد و خدا می خواد ازت محافظت کنه.
کوله بارم بر دوش ,سفری می باید,سفری تا ته تنهایی محض ,هر کجا لرزیدی ,از سفر ترسیدی فقط اهسته بگو: من خدا را دارم.
[CENTER]شاید ان دم که سهراب نوشت " تا شقایق هست زندگی باید کرد" خبر از دل غمگینت نداشت .باید اینگونه نوشت هر گلی هم باشی ،چه گل مریم و ناز یا گل نرگس و یاس ......... زندگی اجباریست ......لاجرم باید زیست.... [/CENTER]
[SIZE=4]شازده کوچولو می گفت : گل من گاهی بد اخلاق و کم حوصله و مغرور بود. اما ماندنی بود این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود. [/SIZE]
[COLOR=#ff0000][SIZE=3]از با تو بودن دل عادتی ساخت که بی تو بودن را باور ندارد. [/SIZE][/COLOR]
[SIZE=3]حاصل سبزترین باور من برگ زردیست که از لای ورقهای دلم می ریزد مانده ام سخت غریب دیگر از سبزترین حادثه ها می ترسم! [/SIZE]