برای پریدن به دو بال احتیاج داریم. عقل ، قلب. هر کدوم و که کنار بزاریم به زمین سقوط میکنیم. با هم در کنار هم و هماهنگ.
لبانش را بر لبه فلوت گذاشت و نواخت...سمفونی مرگ باری بود نوای همه ی دردمندان را در حلقوم ساز میریخت صدای ناله ی شکم گرسنه ای از خرابه های مخروبه را با خود می آورد صدای اسکناس های درشت در دست زنی که از فاحشه خانه بر می گردد صدای اشک های کودکی در حسرت آغوش مادر ...
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم ! در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آید که شبی با هم از آن کوچه ...
طالعم دیدم در آغوش زمان دست معشوقی نهاده در میان با نگاهش شوق در جانم دمید لرزه بر دل شد صدایش را شنید راز دل گفتم به جان و دل خرید تارهای عشق بر جانم طنید هر چه دیدم عشق بود و شور بود ساحلی آرام و پر از نور بود همدم من گشت و دل شیدا نمود تشنه بودم آب را بر من گشود ابر شد بارید بر این تفته خاک از دلش روئید عشقی پاک پاک جـــاودان شد عشق مـا از خاک رفت دل در ایــــن ایــــام تــــا افلاک رفت ...
آپدیت شده دوشنبه ۰۲ مرداد ۹۱ در ۰۱:۳۸ توسط [ARG:5 UNDEFINED]
میهمانی چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرك می كنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندكی سكوت... جاودانگی عشق به آتش نگاهش اعتماد نکن ! لمس نکن ! به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند، به سرزمینی بی رنگ ! بی بو و ساکت آری، بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو ! اگر خواستار جاودانگی عشقی
ذکر خدا از بزرگترین عبادات و بهترین حسنات است و در برابر تهاجم وسوسه های نفس و نفوذ شیطان به انسان مصونیت می بخشد. پرده های خودخواهی و غرور راکه بزرگترین دشمن سعادت انسان است می درد، او را از خواب غفلت بیدار می کند ...