Symphony vomissements" Symphony vomiting" تراوشات اسیدےذھن بیمار سادیسمے من. I'm sick sadistic brain acidic seeps. Je suis malade, s'infiltre esprit sadiques کپی بردارے از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع نیز مجاز است لذا پیگرد قانونی هم ندارد,,حتی برای شما دوست عزیز:وو
اگر چه در میان شما تشنه ی سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت من بودم...... دل و دماغم به مصراع های بعدی نمی کشد... همین!
آپدیت شده یکشنبه ۲۶ خرداد ۹۲ در ۱۵:۱۸ توسط [ARG:5 UNDEFINED]
همیشه فکر میکرد تو گل یا پوچ عشقمون برندست … و من هیچوقت نگذاشتم بفهمه هر دو دستمو براش پر نگه میداشتم …
اجازه هست خيال کنم تا آخرش مال مني؟ خيال کنم دل منو با رفتنت نمي شکني ؟اجازه هست خيال کنم بازم مي آي مي بينمت ؟ با اون چشماي مهربون دوباره چشمک مي زني؟ طپش طپش با چشمکت غزل بگم براي تو با اتکا به عشق تو تو زندگي برم جلو؟ اجازه هست عشق تو رو تو كوچه ها داد بزنم؟ رو پشت بوم خونه ها اسمتو فرياد بزنم؟ اجازه هست مردم شهر قصه ي ما رو بدونن؟ اسم منو عشق تو رو توي كتابا بخونن؟ ...
خاطره هاي خط خطي نوشته هاي پر غلط دوباره تکرار خطا دوباره نقطه سر خط دوباره وقت حادثه بغزم و پنجه ميزني به زخم کهنه ي دلم داغ شکنجه ميزني آهاي آهاي شکنجه گر تموم قصه يادمه چقد سوزوندي دلم روهرچي بگم بازم کمه
سکوت نکرده ام که فراموشت کنم. نمی خواهم که از یادم بروی. اشک نمی ریزم تا لحظه های نبودنت را ابری کنم. تنها.............تنها لحظه های با تو بودن را مرور می کنم.......... و به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها.........!!!!!!!!!!!!!!!! نمی دانی چه غمگینم در این تاریکی شب ها چه بی تابانه دلگیرم نمی دانی که گاهی عاشقانه با خیالی در تب رویایی تو ارام می گیرم
بچه بودیم دخترا عاشق عروسک بودن و پسرا عاشق مردای قوی بزرگ شدیم دخترا عاشق مردای قوی شدن و پسرا عاشق عروسکا.
من دیگه خسته شدم بس که چشام بـارونیه پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه من دیگه بسه برام تحمل این همه غم بسه جنگ بی*ثمر برای هر زیاد و کم وقتی فایده*ای نداره غصه خوردن واسه چی واسه عشقای تو*خالی ساده مردن واسه چی نمی*خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم نمی*خوام گناه بی*عشقی بیفته گردنم نمی*خوام دربه*در پیچ و خم این جاده شم واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم یا یه موجود کم و خالی پرافاده شم وایسا دنیا، وایسا دنیا من می*خوام پیاده شم ...
روزی که نگاهمان درهم آمیخت.... میخواستم بگویم که... اماسکوت کردم.... حس کردم...ازنگاهم ... رازم راخوانده باشِِِِِِِِِِِِی