مشاهده RSS Feed

فرهنگ و هنر

  1. برف


    پاسي از شب رفته بود و برف مي باريد
    چون پر افشاني پر پهاي هزار افسانه ي از يادها رفته
    باد چونان آمري مأمور و ناپيدا
    بس پريشان حكمها مي راند مجنون وار
    بر سپاهي خسته و غمگين و آشفته
    برف مي باريد و ما خاموش
    فار غ از تشويش
    نرم نرمك راه مي رفتيم
    كوچه باغ ساكتي
    ...
    دسته بندی ها
    فرهنگ و هنر
  2. پیغام


    چون درختی در صمیم ِ سرد و بی ابر ِ زمستانی،

    هر چه برگم بود و بارم بود؛

    هر چه از فرّ ِ بلوغ ِ گرم ِ تابستان و میراث ِ بهارم بود؛

    هر چه یاد و یادگارم بود؛

    ریخته است.

    چون درختی در زمستانم

    بی که پندارد بهاری بود وخواهد بود.

    دیگر اکنون
    ...
    دسته بندی ها
    فرهنگ و هنر
  3. زندگی می گوید اما ...




    زندگی با ماجراهای فراوانش،

    ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج و در هم باف

    ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛

    چیست اما ساده تر از این، که در باطن

    تار و پود هیچی و پوچی هم آهنگ است؟


    من بگویم، یا تو می گویی

    هیچ جز این نیست؟

    ...
    دسته بندی ها
    فرهنگ و هنر