برای تو می گویم...
در حصار سرد اتاقم دل تنگ، به تو می اندیشم، به تو و خوبی های تو و آغوش گرمت، که به گونه ای به هر یک وابسته ام.
به تو برای زنده ماندنم، و به خوبی های تو برای فراموشی تلخی هایم، و به آغوش گرمت برای پنهان کردن سرمای وجودم...
دلم دیوانه و تنگ توست و نمی دانی از نبودنت چه ها بر سرم نیاورده.
چشمانم بی قرار دیدن چشمان نازنینت و به دنبال عطر نفس های توست...
عشقی که از تو در من لانه کرده یک عشق امروزی و گذرا نیست، بدان و مطمئن باش که
...