مشاهده RSS Feed

همسرداری

  1. روایتی از یک داستان تلخ طلاق

    داستان زیر روایتی است زیبا و خواندنی در مورد طلاق امیدوارم که خوشتون بیاد

    وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می*کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می*دیدم. یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می*گفتم که در ذهنم چه می*گذرد. من طلاق می*خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی*رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟ مابقی در ادامه مطلب ...
    دسته بندی ها
    سرگرمی , همسرداری