زیر پتوی تار شب بغض گلومو میشکنم که هیچکس باخبر نشه اونی که میشکنه منم قصه ی من حکایت گریه ی تلخ وبی صداست کو کسی که منو فقط بخاطر خودم بخواد باز یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود سهم من از ستاره ها حتی یه چشمکم نبود چرا قلب ساده رو کسی ازم نمی خره چرا همیشه بی کسی سهم دل ساده تره
چقدر سخته تو هق هق گریه هات نفس کم بیاری وعشقت به یکی دیگه بگه نفس
در سکوت دادگاه سرنوشت عشق برما حکم سنگینی نوشت گفته شد دلداده ها از هم جدا وای براین حکم وقانون زشت
دلم آغوشی میخواهد که نه زن باشد نه مرد خدایا!!!! زمین نمی آیی؟؟!!!
دلم آغوشی میخواهدکه نه زن باشد نه زن خدایا!!!! زمین نمی آیی؟؟!!!
مینویسم نامه ای روزی از اینجا میروم باخیال او ولی تنهای تنها میروم درجوابم شاید او حتی نگوید"کیستی" شایداوحتی بگوید"لایق من نیستی" مینویسم من که عمری باخیالت زیستم گاهی از من یاد کن .حالا که دیگر نیستم