من از تپش تپش قلب خويش فهميدم كه سالهاست دل من مبتلاي ارباب است
هر جا که میروم ز غمت دیده پر نم است هر ماه من ز داغ تو ماه محرم است یک لحظه بی محبت تو کی کشم نفس دنیای بی حسین، برایم جهنم است عمری گریستم ،که موظف، به گریه ام گر، نه فلک، به گریه شود، باز هم کم است در مکتب تو، بحث سفید و سیاه نیست نام تو افتخار خداوند ...
کـاش مـی فـهـمیـدی .... قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی: بـمان... نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛ و آرام بـگویـى: هـر طور راحـتـى ... !
زندگی زیباتر می شود به شرطی که یادمان نرود؛ به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برای همدیگه آرزوهای خوب داشته باشیم...
به ارزویت رسیدی تنهایم تنهایم تنهایماین است زندگی من راحت بخوابکه من تنهایمبه آرزیت رسیدیحال من فقط یک تنهایمبا قطرهای اشکیکه نمیدانم چرا میبارد
بی انصاف با کدام لالایی وجدانت را خوابانده ای که اینچنین بیخیال ما شدی . . .
باز هم ترانه های ناتمام سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم چه می کند این پاییز با دلم! عجب حال و هوای عاشقانه ایست این روزهای خنک پاییزی نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد هر چند صبح تنهایی ست و آفتاب کوچک ظهرهایش با تمام نبودنت دلتنگی غروب غمناکش ...