روزگـــــار ... میــخندے ..؟ کمےحـرمت نــگه دار ...؛ مــگر نمی بینے سیاهپوش آرزوهایـــم هستم …!
دلـتنگی هایـم را زیـر دوش حمّــام می بَـرم ..، بُـغـضـم را … میـان شُـرشُـر آبِ داغ می تـرکـانـم، تا همـه فـکـر کننـد ..؛ قرمـزیِ چشمـانـم از دم کـردنِ حمّـام است ..!.!
این روزهــا ... همـــــــه ناقـــــص الخلقـــــــــه اند ..! هیچـــــــــکس "دل و دمـــــــــاغ" نــدارد ...!
بعضی حرفا رو نمیشه گفت ! باید خورد ... ولی بعضی حرفا رو نه می شه گفت ؛ نه میشه خورد .... می مونه سر دل ، ... میشه دل تنگ ! میشه بغض ، میشه سکوت ... میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته... !!!
برای دل خودم می نویسم ... برای دلتنگی هایم برای دغدغه های خودم برای شانه ای که تکیه گاهم نیست ! برای دلی که دلتنگم نیست ... برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ... برای خودم می نویسم ! بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!
ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ ﺷﯿﺶ ﻣﺎﻩ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﺎﯼ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﯿﺨﺮﻡ که ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺑﺸﻢ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ ﺟﺎﯾﺰۀ ﭼﺎﯼ ﻣﺤﺴﻨﻪ!!! ﮐﻤﺮﻡ ﺷﮑﺴﺖ!!!
من عاشـــــــــق نیستم! فقط گاهی… حرف تو که میشود دلم… مثل اینکه تـــــــــب کند گــــــــرم و ســـــــــرد میشود توی سیــــــــنه ام چـــــــــنگ می زند آب میشود…
نوازشگر خوبی نبودی ســـــــــــفید شده تار مویی را که قســــــــــــم خوردی با دنــــــــــــــــــیا عوضش نمیکنی…