میگفتند :سختی ها نمک زندگی است!! امّا چرا کسی نفهمید! “نمک” برای من که خاطراتم زخمی است شور نیست… مزه “درد” میدهد…!!…
از “نبودنت” دلگیر نیستم… از اینکه روزگاری “بودی”، دلگیرم
جسارت میخواهد نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه با زندگی می جنگد اما شب ها… بالشتش از هق هق دخترانه اش خیس است
بهانه هم اگر میگیری بهانه مرا بگیر من تمام خواستن را وجب کردم هیچکس… هیچکس به اندازه من عاشق تـو و بهانه هایت نیست…
شعرهایم را میخوانی… و میگویی روان پریش شده ام ! پیچیده است … قبول … اما من فقط چشمهای تو را مینویسم … تو ساده تر نگاه کن …
شاید به هم باز رسیم … روزی که من به* سانِ دریایی خشکیدم … و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی …
گفته باشم … من درد میکشم اما تو چشمهایت را ببند، سخت است بدانم میبینی و بی خیالی … تویی که روزگاری برایم درمان بودی ..
خوب که فکر می کنم … می بینم گاهی یک شکلات ِ مغزدار … بیشتر میچسبد … تـــــا … عاشقانه های این عاشق های تو خالی !