سلامتیه اون پسری که . . . ۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . . ۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . . ۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . . باباش گفت چرا گریه میکنی ؟ گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید . . .
تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ” تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ” تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ” تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ” تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ” تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ” تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ” تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . . بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . .
مرد در حالى که داشت روزنامه می*خواند رو به زنش کرد و گفت: در روزنامه نوشته بررسيهايى که به عمل آمده نشان می*دهد زنها روزانه ۳۰,۰۰۰ کلمه حرف می*زنند در حالى که اين ميزان در مورد مردها فقط ١٥٠٠٠ کلمه است. زن گفت: علتش اين است که ما بايد هر چيز را دوبار تکرار کنيم تا مردها بفهمند. مرد گفت: چی؟
***ازهمه بیشتر دنبال دخترهاست و براشون له له میزنه!! ***حکایتش حکایت همون گربه هست که دستش به گوشت نمیرسید می گفت پیف پیف بو می ده! ***تا حالا صد تا دختر سر کارش گذاشتند و حالشو گرفتند ! ***تا حالا هر چی التماس کرده دخترای ناز ایرونی که سهله یه وزغ ماده هم تحویلشون نگرفته!! ***توی دانشگاه نمره های ماکزیمم دخترا رو دیده و برای اینکه کسی نفهمه آی کیوش در حد کلوخه مجبوره بشینه برای دخترا حرف در بیاره ***تو ...
یک روز کارمند پستی که به نامه*هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می*کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه*ای به خدا !با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود: خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق ناچیز بازنشستگی می*گذرد. دیروز یک نفر ...