تو می خواستی بشی سنگ صبورم تو شدی سنگ و من هنوز صبورم....
. وقتی بهم گفتی دیگه مَـن رو فَراموش کُن داشتَم به مَغزَم فِشار می آوُردَم تو کی هَستی اَصلاً... ؟
ﺧﯿﺮﻩ ﺧﯿﺮﻩ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻧﮑﻦ … ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﮓ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺭﺍﻩ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯼ … ﮔﺮﮔﯽ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ … ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ !!! ﻣﯿﺪﺭﺩ …
گاهی اونقدر خسته میشویم که خستگیمون در نمیشه ، “درد” میشه !
قلبم این روزها سخت درد میکند ! کاش یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست ؟
تنها یک حرف مرا آزار میدهد ، حتی یک کلمه هم نمیشود تنها یک حرف مرا هر روز غمگین تر میکند … همان یک “ن” که در ابتدای “بودنت” نشسته است ...!
این روزا به راحتی “دروغ ” میگیم اما بزرگترین معیارمون برای شروع روابط “صداقته”
ﺑﺎﺯﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ، ﺗﻮ ﺑﺮﺩﯼ … ﺣﺎﻻ ﻧﻘﺎﺑﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺧﺘﻢ ...! .