در تاریخ پنجشنبه ۰۵ مرداد ۹۱ در ساعت ۱۶:۴۱ (908 نمایش ها)
نوشته اصلی توسط behnaz
روزی شاگردی ازاستادش خواست که یک درس به یاد موندنی بهش بده استاد ازشاگردش خواست کیسه ی نمک روبیاره ÷یشش بعدیه مشت نمک رو داخل لیوان نیمه ÷ری ریخت وازاو خواست اون اب رو سربکشه شاگردفقط توانست یه جرعه کوچک از اب داخل لیوان بخوره اونم به زحمت.استاد ÷رسید مزش چطوربود شاگرد گفت خیلی شور اصلا نمیشه خوردش استاد از شاگردش خواست که یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه رفتند تارسیدن کنار دریاچه استادازاوخواست تا نمک ها رو داخل دریاچه بریزه بعدیه لیوان اب از دریاچه برداشت وداد دست شاگرد وازاوخواست اونوسربکشه شاگرد به راحتی تمام اب داخل لیوان رونوشید استاداین بارهم ازاومزه ی اب رو÷رسیدشاگرد÷اسخ دادکاملا معمولی بوداستادگفت رنج هاوسختی هایی که انسان درطول زندگی با انها روبرو میشه همچون یک مشت نمکه واین روح وقدرت ÷ذیرش انسانه که هرچه بزرگتر ووسیع تر شه میتونه بار اون همه رنج واندوه روبه راحتی تحمل کنه بنابراین سعی کن یه دریا باشی نه یه لیوان اب..