مشاهده RSS Feed

.:::: سمفونی استفراغ ::::.

گفته های یک مادر به فرزندش(تاثیر بر انگیز)من خودم اشکم دراومد

به این مطلب امتیاز بدهید


فرزند عزیزم :


آن زمان که مرا پیر و ازکار افتاده یافتی،


اگر هنگام غذا خوردن لباس...هایم را


کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را

بپوشم

اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده


است صبور باش و درکم کن


یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور

میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض

کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور

میشدم بارها و بارها داستانی را برایت

تعریف کنم...

وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا
سرزنش و شرمنده نکن


وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر


وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه م یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو


وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین


قدمهایت را کنار من برمیداشتی....

زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..


روزی خود میفهمی

از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو


یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم

کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم،دوستت دارم

نظرات

    واقعا زیبا بود.ممنون.
    مادر بعد از خدا تنها عاشقی که تا آخرین لحظه عمرش به معشوقش وفاداره و تنهاش نمیزاره حتی اگه اون ازش متنفر باشه.
    ممنون دایان.لذت بردم.