مشاهده RSS Feed

85946318

حيرت(عطار نيشابوري)

به این مطلب امتیاز بدهید
توسط در تاریخ سه شنبه ۱۹ آذر ۹۲ در ساعت ۱۲:۴۱ (2182 نمایش ها)
گم شدم در خود چنان كز خويش نا پيدا شدم
شبنمي بودم ز دريا غرقه دريا شدم

سايه ي بودم زوال بر زمين افتاده خوار
را كآن خورشيد پيدا گشت نا پيدا شدم

ز آمدن بس بي نشان و از شدن بس بي خبر
گوييا يك دم برآمد كامدم من يا شدم

نه،نپرس از من سخن زيرا كه چون پروانه اي
در فروغ شمع روي دوست نا پروا شدم

در ره عشقش قدم در نه اگر با دانشي
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

چون همه تن ديده مي بايست بود و كور گشت
اين عجايب كه چون بينايي نابينا شدم

خاك بر فرقم اگر يك ذره دارم آگهي
تا كجاست آنجا كه من سرگشته دل آنجا شدم
چون دل عطار بيرون ديدم از هر دو جهان
من ز تاثير دل او بيدل و شيدا شدم
برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته بندی ها
دسته بندی نشده

نظرات

    نقل قول نوشته اصلی توسط tahmineh
    آفرین داداش بسیار زیبا بود
    خواهش،
    زيبا بودنش برا اينه كه عطار اونا سروده......