مشاهده RSS Feed

میثم عسکری سده

روزگارغریب

به این مطلب امتیاز بدهید
گفتم اي سلطان خوبان رحم کن بر اين غريب گفتمش مگذر زماني گفت معذورم بدار خفته بر سنجاب شاهي نازنيني را چه غم اي که در زنجير زلفت جاي چندين آشناست مي نمايد عکس مي در رنگ روي مه وشت بس غريب افتاده است آن مور خط گرد رخت گفتم اي شام غريبان طره شبرنگ تو گفت در دنبال دل ره گم کند مسکين غريب خانه پروردي چه تاب آرد غم چندين غريب گر ز خار و خاره سازد بستر و بالين غريب خوش فتاد آن خال مشکين بر رخ رنگين غريب همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرين غريب گر چه نبود در نگارستان خط مشکين غريب در سحرگاهان حذر کن چون بنالد اين غريب
گفت حافظ آشنايان در مقام حيرتند دور نبود گر نشيند خسته و مسکين غريب
برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته بندی ها
دسته بندی نشده

نظرات