مشاهده RSS Feed

لا له سیاه

شعری در وصف حال منو تو .../مولانا/

به این مطلب امتیاز بدهید
توسط در تاریخ یکشنبه ۱۸ خرداد ۹۳ در ساعت ۰۰:۰۸ (1525 نمایش ها)
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش


گه می*فتد از این سو گه می*فتد از آن سو

آن کس که مست گردد خود این بود نشانش




چشمش بلای مستان ما را از او مترسان

من مستم و نترسم از چوب شحنگانش




ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه

برجه بگیر زلفش درکش در این میانش





اندیشه*ای که آید در دل ز یار گوید

جان بر سرش فشانم پرزر کنم دهانش




آن روی گلستانش وان بلبل بیانش


وان شیوه*هاش یا رب تا با کیست آنش




این صورتش بهانه*ست او نور آسمانست

بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش




دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد

پس این جهان مرده زنده*ست از آن جهانش


مولانا




برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته بندی ها
شخصی , عاشقانه

نظرات