من
توسط
در تاریخ شنبه ۰۹ اسفند ۹۳ در ساعت ۱۶:۲۹ (1553 نمایش ها)
من از شب ها ی تاریک بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ، از این همه روباه می ترسممرا از جنگ رو در روی در میدان گریزی نیست
ولی از دوستان آب زیر کاه می ترسم
من از صد دشمن دانای لامذهب نمی ترسمولی از زاهد بی عقل نا آگاه می ترسم
پی گم گشته ام در چاه نادانی نمی گردماصولأ من نمی دانم چرا از چاه می ترسم
اگرچه راه دشوار است و مقصد ناپدید امانه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم
من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسممن از نفرین یک مظلوم، از یک آه می ترسم
من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهیاگر افتد به دست آدم خودخواه می ترسم
مرا از داریوش و کوروش و این جمله باکی نیستمن از قداره بندان مرید شاه می ترسم
نمی ترسم ز درگاه خدای مهربان اماز برخی از طرفداران این درگاه می ترسمخدای من ، نمی دانم چرا از تو نمی ترسمولی از این برادرهای حزب الله می ترسم
چو " کیوان " بر مدار خویش می گردم ، ولی گاهیکیوان هـــــاشـــمیاز این سنگ شهاب و حاجی گمراه می ترسم