مشاهده RSS Feed

.:::: سمفونی استفراغ ::::.

17:اعترافات DayaN

به این مطلب امتیاز بدهید
+وصیت نامه چ ر ا؟
؟؟؟
مي خواهم سرتاسر زندگي خودم را مانند خوشه ي انگور در دستم بفشارم و عصاره ي آنرا ، نه ، شراب آنرا ، قطره قطره در گلوي خشك سايه ام مثل آب تربت بچكانم .
فقط ميخواهم پيش از آنكه بروم دردهائي كه مرا خرده خرده [يا سعله] گوشه ي اين اطاق خورده است روي كاغذ بياورم ، چون به اين وسيله بهتر مي توانم افكار خودم را مرتب و منظم بكنم .

آيا مقصودم نوشتن وصيت نامه است ؟

هرگز ، چون نه مال دارم كه ديوان بخورد و نه دين دارم كه شيطان ببرد ، وانگهي چه چيزي روي زمين مي تواند برايم كوچكترين ارزش را داشته باشد ؟ آنچه كه زندگي بوده است از دست داده ام، گذاشتم و خواستم از دستم برود و بعد از آنكه من رفتم، به درك ميخواهد كسي كاغذ پاره هاي مرا بخواند ، ميخواهد هفتاد سال سياه هم نخواند .
من فقط براي اين احتياج به نوشتن كه عجالتاً برايم ضروري شده است، مي نويسم .
من محتاجم ، بيش از پيش محتاجم كه افكار خودم را به موجود خيالي خودم ، به سايه ي خودم ارتباط بدهم ، اين سايه ي شومي كه جلوي روشنائي پيه سوز روي ديوار خم شده و مثل اين است كه آنچه كه مي نويسم به دقت ميخواند و مي بلعد ، اين سايه حتماً بهتر از من ميفهمد !* ****
فقط با سايه ي خودم خوب ميتوانم حرف بزنم ، اوست كه مرا وادار به حرف زدن مي كند ، فقط او ميتواند مرا بشناسد ، او حتماً مي فهمد ... مي خواهم عصاره ، نه ، شراب تلخ زندگي خودم را چكه چكه در گلوي خشك سايه ام چكانيده به او بگويم:

" ايــن زنـــــدگــــي ِ مـن اســت ! "

redirect.php?a=redirect.php?a=redirect.php?a=** redirect.php?a=*****
پ.ن 1: فهمیدم تا ممکن است باید خاموش ماند تا ممکن است باید افکارم را برای خودم نگه دارم.
پ.ن2: میترسم بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم.
پ.ن3: انسان در زندگی یک سرمایه بزرگ دارد آن سرمایه ؟؟؟
و اگر هدایت نبود زندگی چیزی کم داشت...

نظرات