مهراوه
نوع: ارسال ها; کاربر: Eastern girl
مهراوه
وااااااااااااااییییی چه قشنگن
عالی بود مرسی
من هر سال جاهای مختلف نشستم
نور
یزد
جوابش میشه 1
چه رسمی داری ای دوره زمونه
که هر روزت یه جا عاشق کشونه
هزاران سال که میجنگه آدم
نمی دونه گرفتار جنونه
زمونه آی زمونه آی زمونه
حس غریبی
بیدارم و می بینمت رویا به رویا
از پیش چشمم میروی د نیا به د نیا
با تو میان آب و آ تش آشتی بود
من بی تو
تو شروع آسمونی می دونستم نمی مونی
چشم تو آخر دنیاس خودت اینو نمی دونی
داشتن و نداشتن تو گاهی سخته گاهی ساده
اگه راهی اگه بی راه منم و پای پیاده
آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای...
ترانه خونه
تا دل ترانه خونه
دل من ترانه خونه
چرا بی تپش بمونه
دل لین ترانه خونه
وقتی آسمون قفس شد
غریبانه
هر چی آرزوی خوبه، مال تو
هرچی که خاطره داری، مال من
اون روزای عاشقونه، مال تو
این شبای بیقراری، مال من
منمو، حسرت با تو ما شدن
وقتی که نباشی
کوچه وقتی که نباشی
رگ خشکیده شهر
ماه تو گوش خونه گفته
دیگه با پنجره قهر
سقف دلبستگی بی تو
انگار نه انگار
کنج خونه نشستی و
درو رو دنیا بستی و
از بس شکایت می کنی
به مردن عادت می کنی
هی میگی تقدیر منه
برای آخرین بار
برای آخرین بار ، خداکنه بباره
تو این شب کویری ، یه قطره از ستاره
همیشه بودی و من ، تو رو ندیدم انگار
بگو بگو که هستی ، برای آخرین بار
فردا
به شام تیره ام صبح سپیدی
طلوع تازه ای نور امیدی
تو مظهر وفائی
پر از مهری و لبریز از صفائی ، صفائی ، صفائی
تو با سرشت پاکت
ز بدخواهی و بد دلی جدائی جدائی جدائی
نبینمت غمگین باشی
باغصه همنشین باشی
دلم میخواد توزندگی
گل باشی بهترین باشی
میخوام بگم یک کلمه
حرفی که توی دلم
هم سختمه نگفتنش
هم گفتنش مشکلمه
فسانه
به سحر مرغ حق زد این ترانه
که جهان سر به سر بود فسانه
مخوری تو فریب رنگ دنیا
سر سازش ندارد این زمانه
تازه داشتم سر میذاشتم
روی شونه هات که رفتی
تازه داشتم گل میکاشتم
روی گونه هات که رفتی
تازه داشتم با نگات جون میگرفتم
کام دل از چرخ گردون میگرفتم
هرجا که دیدی عاشقی
شکوه از یار خود بر زبان داشت
هر جا شنیدی نا له ای
از دلی ریشه در عمق جان داشت
از عشق او خواندی
هر دم اشک افشاندی
شهزاده ی آسمونی
گفتی که پیشم میمو نی
برای این دل پر غم
آواز شادی می خوانی
عشق تو آتیش به پا کرد
با من تو رو آشنا کرد
"Lost"
گمشده
[Verse 1]
I'm out on my own again
من دوباره بيرونم تو حال خودم
Face down in the porcelain
صورتم داره پايينو مي بينه و به بشقاب چيني ضل زده
Feeling so high but looking so low...
سلام ای غروب غریبانه ی دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شب های روشن
نظاره
1
با نگهی گمشده در کهنه خاطرات
پهلوی دیوار ترک خورده ای سپید
بر لب یک پله چوبین نشسته ام
با سری آشفته ، دلی خالی از امید
می گذرد
بر تن دیوار ، بی شتاب
قصه ای از شب
شب است
شبی آرام و باران خورده و تاریک
کنار شهر بی غم خفته غمگین کلبه ای مهجور
فغانهای سگی ولگرد می آید به گوش از دور
به کرداری
که گویی می شود نزدیک
درون کومه ای کز سقف...
فراموش
با شما هستم من ، آی ... شما
چشمه هایی که ازین راهگذر می گذرید
با نگاهی همه آسودگی و ناز و غرور
مست و مستانه هماهنگ سکوت
به زمین و به زمان می نگرید
او درین دشت بزرگ
چشمه ی کوچک بی...