جست و جو:

نوع: ارسال ها; کاربر: maryam1350

صفحه 1 از 2 1 2

جست و جو: جست و جو در زمان 0.00 ثانیه صورت گرفت.

  1. پاسخ ها
    4
    نمایش ها
    329

    فصل پنجم

    فصل پنجم : نسیم و ترس
    سحر گفت: بله عزیزم تو هم دوست خوب من هستی
    آن ها بلند شدند و به طرف کلاس رفتند سحر در کلاس را باز ولی هیچکی توی کلاس نبود سحر و نسیم هر دو تعجب کردند و گفتند:یعنی اون ها کجا...
  2. پاسخ ها
    0
    نمایش ها
    1,744

    برندگان مسابقه برترین آواتارها(سری اول)

    33نفر اول: niloo
    redirect.php?a=pji.ir/pics/uploads/1405012624713.gif
  3. پاسخ ها
    1
    نمایش ها
    1,869

    نظرسنجی: مسابقه به اتمام رسید الان برنده ها رو اعلام می کنم

    مسابقه به اتمام رسید الان برنده ها رو اعلام می کنم
  4. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    ببخشید میشه منظورتونو واضح تر بگید خانم سونات ...

    ببخشید میشه منظورتونو واضح تر بگید خانم سونات اما سایت شما در
    فرصت مناسب حتما" میبینم . یعنی چی؟
  5. پاسخ ها
    4
    نمایش ها
    329

    فصل چهارم:شقایق رقیب نسیم شقایق بلند شد و گفت:...

    فصل چهارم:شقایق رقیب نسیم
    شقایق بلند شد و گفت: خانم ما هم میدونستیم
    خانم : عع واقعا پس چرا نگفتی و خانم شقایق
    شقایق: چون که تا میخواستیم دستمون رو بلند کنیم دیدم که این جواب داد
    خانم:خب از این...
  6. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    ببخشید منظورتون چیه

    ببخشید منظورتون چیه
  7. پاسخ ها
    1
    نمایش ها
    1,869

    نظرسنجی: مسابقه برترین آواتار(سری اول)

    1:maryam1350
    redirect.php?a=pji.ir/pics/uploads/140501262471.jpg
    2:par3
    redirect.php?a=pji.ir/pics/uploads/1405012624712.gif
    3:niloo33
    redirect.php?a=pji.ir/pics/uploads/1405012624713.gif
    4:hoh...
  8. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    ثبت نام به اتمام رسید حالا مسابقه شروع میشه

    ثبت نام به اتمام رسید حالا مسابقه شروع میشه
  9. پاسخ ها
    4
    نمایش ها
    329

    فصل سوم:پسرا در مدرسه زنگ دوم که خورد همه ی...

    فصل سوم:پسرا در مدرسه
    زنگ دوم که خورد همه ی دانش اموزان به کلاس رفتند نسیم با چهره ای ناراحت و غمگین توی نیمکت نشست سحر گفت: نسیم جونم ناراحت نباش این بچه ها خیلی بی عقل و حسودن که بخاطر زیبایی...
  10. پاسخ ها
    4
    نمایش ها
    329

    فصل دوم: آشنایی سحر و نسیم فردای آن روز شد روز...

    فصل دوم: آشنایی سحر و نسیم
    فردای آن روز شد روز مدرسه شد نسیم با صورتی ناراحت از تخت خوابش بلند شد از اتاقش به بیرون رفت خاله اش گفت : سلام نسیم خانم صبح بخیر دیشب خوب خوابیدی؟
    نسیم: ممنون خاله...
  11. پاسخ ها
    4
    نمایش ها
    329

    خدایااامن چرا انقدر تنهام(داستان خودم)

    سلام میخوام دوباره یک داستان بنویسم به نام خدایااا من چرا انقدر تنهام
    ژانر : عاشقانه، ماجرایی
    موضوع راجب دختری است به نام نسیم که خیلی تنهاست و هیچ کسی اون رو دوست نداره و اون هم کسی رو دوست...
  12. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    ممنون شما ثبت نام شدید

    ممنون شما ثبت نام شدید
  13. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    هی بگردم به او ثبت نامتان هی بگردم بابا چقدر...

    هی بگردم به او ثبت نامتان هی بگردم بابا چقدر طرفدار:-khandeh2
  14. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    بچه ها ثبت نام کنید دیگه

    بچه ها ثبت نام کنید دیگه
  15. پاسخ ها
    15
    نمایش ها
    1,195

    فصل شانزدهم: قسمت آخر وحشت: چی به من گفتی زن...

    فصل شانزدهم: قسمت آخر
    وحشت: چی به من گفتی زن بدجنس هههه فکر کردی من با این حرفای تو عصبانی میشم
    من بدون هیچ درنگی به طرف او دویدوم و با پا یک ضربه به شکمش زدم او افتاد من گردنبند شبح رو که روی...
  16. پاسخ ها
    15
    نمایش ها
    1,195

    فصل پانزدهم:وحشت دختر مو قرمز وحشت : ها ها ها...

    فصل پانزدهم:وحشت دختر مو قرمز
    وحشت : ها ها ها بله خودمم همون دخترمو قرمزی که دیدی این گردنبند به نظرت آشنا نمیاد
    گون : بله اون گردنبند شبحه ولی دست تو چیکار میکنه
    وحشت : اینو خودت به من دادی...
  17. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    ببخشید منظور؟

    ببخشید منظور؟
  18. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    نیلو جان تصویرت نمیاد لطفا دوباره بفرستش

    نیلو جان تصویرت نمیاد لطفا دوباره بفرستش
  19. پاسخ ها
    15
    نمایش ها
    1,195

    فصل چهاردهم : جنگ وحشت و گون گون: من ازتو...

    فصل چهاردهم : جنگ وحشت و گون
    گون: من ازتو نمیترسم تو فقط یک خیالی پس هیچ کاری نمیتونی بکنی
    شبح که همچنان سر در گم بود گفت: خخ تو خیال می کنی وحشت هیچ کاری نمیتونه بکنه خخ کور خوندی بچه تو هنوز...
  20. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    ممنون شما ثبت نام شدید

    ممنون شما ثبت نام شدید
  21. پاسخ ها
    19
    نمایش ها
    2,997

    بچه ها بدویید ثبت نام کنید دیگه

    بچه ها بدویید ثبت نام کنید دیگه
  22. پاسخ ها
    15
    نمایش ها
    1,195

    فصل سیزدهم : وحشت سراغ گون می آید آنها گون را...

    فصل سیزدهم : وحشت سراغ گون می آید
    آنها گون را به زندان بردند و او را همانجا انداختند بعد در را بستند و چند قفل محکم به در زدند
    گون: من خیلی میترسم اینجا اینجا خیلی وحشتناکه
    ناگهان صدایی از...
  23. پاسخ ها
    26
    نمایش ها
    6,792

    ماه مهر ماه مدرسه

    ماه مهر ماه مدرسه
  24. پاسخ ها
    15
    نمایش ها
    1,195

    فصل دوازدهم :گردنبند شبح جک: این این این که...

    فصل دوازدهم :گردنبند شبح
    جک: این این این که گردنبنده شبحه من من خودم به میکائیلا دادم اون به من گفت که اینو تا ابد با خودش نگه میداره ولی چطور اینو به تو داده ها ها؟
    گون:اون گفت تو فقط میتونی این...
  25. پاسخ ها
    15
    نمایش ها
    1,195

    فصل یازده: قتل دوست من میکائیلا نه نه من من...

    فصل یازده: قتل دوست من میکائیلا
    نه نه من من هریت رو نکشتم
    _ههه فکرکردی با گریه و زاری میتونی فرار کنی نه هریت ببرش
    من خیلی ترسیده بودم میخواستم به هریت یک ضربه بزنم تا فرار کنم ولی ضربه رو که...
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 25 , از مجموع 49
صفحه 1 از 2 1 2