رمان قصه عشق من
دانلود رمان قصه عشق من اثر مریم حسینی
بخشی از این رمان :
باران ریز ریز و آهسته روی نورگیر ساختمان فرود می آید و صدای دل انگیزی را ایجاد می کند.صدایی رخوت انگیز که همیشه دوست داشتنی است و از شنیدنش هرگز خسته نمی شوم،از اوایل شب باران پاییزی شروع به باریدن کرده و بوی رطوبت ونم خاک همه جا را گرفته است.به محض باز کردن پنجره،این بوی طرب انگیز را عمیقا بر مشام می کشم و به یاد خاطراتم با باران همراه می شوم.پسر دو ساله ام «کیارش» به پایم چسبیده و می خواهد که بلندش کنم تا او هم بتواند بیرون را ببیند.همسرم جلوی تلویزیون نشسته است و هرازگاهی با لبخند به ما نگاه می کند.همانطور که کیارش را از زمین بلند می کنم و با خودم می اندیشم که سال های عمر ما چطور بسان برق و باد می گذرد و جز تلی از خاطرات تخ و شیرین بجای نمی گذارند.گاهی با یاداوری انها،حسرت روزهای شاد از دست رفته را می خوریم و دم نمی زنیم.نگاهم در دوردست ها گم می شود و خاطرات در ذهنم جان می گیرد...
دو سالی بود که دبیرستان را به اتمام رسانده بودم و تصمیم داشتم برای کنکور آماده شوم.پدرم پسر ارشد یکی از خان های بزرگ طوایف بختیاری بود.سال ها بود که در شیراز زندگی زندگی می کردیم ولی اکثر تابستان ها و ایام تعطیل را به ویلایی که در یکی از بهترین مناطق ییلاقی و خوش آب و هوای شیراز داشتیم می رفتیم.این خانه نزدیک منزل پدربزرگم که حاضر نشده بود به شهر کوچ کند وهمان منطقه را برای زندگی انتخاب کرده بود قرار داشت.پدربزرگم مرد مستبد و خودرایی بود و برای وادار کردن به اطاعت از دستورهایش از هیچ راهی دریغ نمی کرد.پدرم هم جز به صلاحدید پدرش حرفی نمی زد و مانند غلام حلقه به گوش،فرامینش را اجرا می کرد.از ما هم می خواست که اطاعت کنیم و وقتی با اعتراض ما مواجه می شد می گفت:
لینک دانلود رمان قصه عشق من در پایین :
ghese-eshghe-man