هر گاه از شدت تنهایی به سرم هوس اعتمادی دوباره می زند
خنجر خیانتی که در پشتم فرو رفته در می اورم می بوسمش
...اندکی نمک بر رویش می زنم دوباره بر سر جایش می گذارم
از قول من به ان لعنتی بگو خیالش تخت
من دیوانه هنوز به خنجرش هم وفادارم.
روی قلبی نوشته بود شکستنی است مواظب باشید من روی قلب خودم نوشتم شکسته است راحت باشید.