عاشقانه

لـَمس کـُـלּ کـَلمـاتـــے را . . . .

کـِہ بــَرایـَت مــے نویسَم

تا بــِخـوانــے و بفـَـهمـــے چقـَدر جـایـَت خالیست

تــا بــِدانـــے نبودَنَـت آزارم مـــے دَهـَد !

لَمس کـُـלּ نوشتـِہ هــایـــے را

کـِہ لـَمس ناشُـدنیست و عــُریاלּ

کــِہ اَز قـَـلبَم بـَر قـَلـَم و کـاغـَـذ مـــے چکـَد !

لـَمس کـُـלּ گونـِـہ هـایـَم را

کہ خیس اشک اَست و پـُـر شیار !

...

فرض میکنم !
تو خیلی دوستم داری …
همینقدر کـه من دوستت دارم …
و یکی از همین روزهادلت برای روز های قشنگمون تنگ میشه …
فرض میکنم …
هیچ وقت بی تفاوت نبودی،و تمام این ساعت ها که نبودیبه یادم بودی …!
فرض میکنم …
دنیا هنوز آدم های احساساتی مثل من رو دوست داره ……
و تو توی همین لحظه دلت برای یه ثانیه از اون روزهایی کـه با من بودی سخت تنگ میشه …
و هنوز فـرض میکنم …

خدایا ؟ یه چیزی ازت میخوام
میخوام این روزا هیچوقت تموم نشن ...
همین روزایی که همه میخوان زودتر بگذره ،
همین روزایی که به چیزایِ بیخود می خندم ،
همین روزایی که به چیزایِ کوچیک دل خوش کردم ...
همین روزا که الکی الکی خوشحالم ...
دیگه بیشتر از این نمیخوام بزرگ شم ،،،
باشه ؟ قبول میکنی ؟

می دانی تنهایم ...
می دانم تنهایی ...
پنهانی مینویسی از من !
هر شب بغضم را با سیگار فریاد می کنم !
خودت و دلت را می زنی به آن راه اما میدانی که هنوز هم پیش ِ چشمهایم گیر اَست ...!
دِلم میخواست میتوانستم بَــرَت گردانم ! شاید دیر شده بود ...
از این کلمه های هر روزه که ...

محکم تر از آنم که ...

برای تنها نبودنم ...

آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام ...

برای کسی به زمین بکوبم ×

سرگذشتم چنین است :

من به دنیا آمدم ...

اما دنیا به من نیامد ~

هــر شــــب به خودم قـــــول میدَهـــَــم
که ،
تو رآ فَـــرامــوش کـُــنـــَـم!
امآ ،
عکســَــــت رآ که میبینـــَــم . . .
تــــو رآ که هیـــــچ
قولــَــم رآ فــَــراموش میکـُــنـــَــم !!

شما یادتون نمیاد . . .
یه زمانی دلش واسم تنگ می شد ...
یه زمانی اگه یک ثانیه ازم خبر نداشت زمین و زمان و بهم می دوخت ...
راحت بگم . . .
یه زمانی عزیز دل کَسی بودم . . . .
ولـــــــــــــی . .