مشاهده RSS Feed

عاشقانه

  1. آسمون رنگ چشای تو داره

    اگه نیایی


    می دونم آسمون رنگ چشای تو داره



    می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره



    می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن



    می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن



    می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن



    می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم



    می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه



    می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه



    می دونم اگه بخوای
    ...
  2. عشق را چگونه می شود نوشت

    توسط در تاریخ جمعه ۱۳ مرداد ۹۱ در ساعت ۰۷:۰۲ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    عشق را چگونه می شود نوشت


    در گذر این لحظات پرشتاب شبانه


    که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت



    دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است



    وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی

    می خواندمن تو را او راکسی را دوست می دارم
    دسته بندی ها
    شخصی , عاشقانه
  3. نیست ... می جویمش ... امّا ...

    توسط در تاریخ جمعه ۱۳ مرداد ۹۱ در ساعت ۰۷:۰۰ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    نیست ...
    می جویمش ...
    امّا ...
    نمی یابم او را ...
    به راستی کی و کجا رفت ؟
    به کدامین آغوش جای گرفت ؟
    نمی دانم کجاست ...
    امّا می دانم که دلم برایش بسیار تنگ است ...
    کاش خدا دعای یک لحظه دیدنش را اجابت می کرد ...
    و دلم آرام می گرفت ...
    تا صبح قیامت .
    دسته بندی ها
    شخصی , عاشقانه
  4. یارم رفت

    توسط در تاریخ جمعه ۱۳ مرداد ۹۱ در ساعت ۰۶:۵۹ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان اتش زدم کشتم.

    من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم.

    من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم.

    من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت بهارم رفت... عشقم مرد... یارم رفت..

    برچسب ها: نبرد با سرنوشت ویرایش برچسب ها
    دسته بندی ها
    شخصی , عاشقانه
  5. دل من غصه چرا؟!

    توسط در تاریخ جمعه ۱۳ مرداد ۹۱ در ساعت ۰۶:۵۸ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    آسمان را بنگر

    که هنوز بعد صدها شب و روز

    مثل آن روز نخست

    گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

    دل من غصه چرا؟!


    دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

    کار آن هایی نیست که خدا را دارند

    غم و اندوه،

    اگر هم روزی، مثل باران بارید

    یا دل شیشه ای ات،

    از لب پنجره ی عشق،

    زمین خورد و شکست

    با نگاهت به خدا،

    چتر شادی واکن
    ...
    برچسب ها: چتر شادی ویرایش برچسب ها
    دسته بندی ها
    شخصی , عاشقانه
  6. خلوتگه دوست

    توسط در تاریخ جمعه ۱۳ مرداد ۹۱ در ساعت ۰۶:۵۲ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    پرسید : کدام راه نزدیکتر است ؟

    گفتم : به کجا ؟

    گفت : به خلوتگه دوست !

    گفتم : مگر فاصله ای می بینی

    بین من و آنکس که دلم منزل اوست
  7. هر چه ما عاشق*تر، او سرخوش*تر

    توسط در تاریخ جمعه ۱۳ مرداد ۹۱ در ساعت ۰۶:۵۰ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    وقتی کسی می*داند ما با جان و دل دوستش داریم …

    و نفس*ها و صدا و نگاهش در روح و جانمان ریشه دوانده..

    به بازیمان می*گیرد …

    هر چه ما عاشق*تر، او سرخوش*تر…

    هر چه ما دل نازک*تر، او بی رحم *تر…

    تقصیر از او نیست

    گویی تمامی قصه های عاشقانه، اینگونه به گوشش خوانده شده*…
  8. همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!

    توسط در تاریخ جمعه ۱۳ مرداد ۹۱ در ساعت ۰۶:۴۹ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!


    گفتم:می دونم!


    گفتن:این یعنی دوستت ندارهاااا!


    گفتم: می دونم!


    گفتن:احمق یه روز میذاره میره تنها میشی !


    … گفتم:می دونم!

    گفتند:پس چرا ولش نمی کنی..؟!

    گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم