سلامم را جوابی ده که در شهر تو مهمانم غبارم را بیفشان تا به پایت جان بیفشانم
یـه وقـتهـایـی دلـتـــ مـیـخـواد یــه پـــرانــتـز بــاز کـنـی کـسـى کــه دوسـش داری رو بـــذاری تــوش ! بــعـد پــرانـتــز رو بـبــنـدی ،کـه مـبـادا دسـت احـــدالـنـــاسـی بـهـش بـرسـه . . . ! و یــه جــایــی دلــتـــ مـى خـــواد دسـتــشو بــکـشـی . . . نـــگـهش داری . . . صــورتــش رو مــیـون دســتـاتــ مــحکـم بــگـیـری بــگـی : بــبـیـن . . . ! مـن دوستـتــ ♥ دارم
و بار دیگر سلام..خداروشکر که همه چیز افتاد رو دایره..ولی دلم هواشو کرده خیلی.. بی معرفت کجایی؟؟؟؟؟/ / / / N / / / / /
از ياد كردنت مغزم استفراغ ميكند.. دوباره تابستون شده من از فكرت مستفرغ شدم.. واژه ها صف كشيدن رو سلول خاكستري مغزم. زيادي تراوش داره ميكنه فكر و روح و روانم .. با اين گرما و روزه داري هم ك فبهاااا واالله...
عجب کاری کردماسبزه انداختم حالا هی باید نگران باشم خشک نشه کپک نزنه جاش خنک باشه یکی نیس بگه توکه حوصله این کارارونداری چرااین هوسارومیکنی
ماهی کوچولوی قرمز5تاهزارتومن بندازیم توی تنگ زجرشون بدیم دلمون خوش بشه عیده دیگه
خنزر پنزر .... توپ داغونم نمیکُنه..... چشِ شیطون کر، توپِ توپم.... این مال و منال مفتی، همچی هلو برو تو گلو گیر نیومد، حاصلِ یه عمر جوب گردیه... آقامون ظروفچی بود، خودمون شدیم جوبچی، جوبچی. آقا مجیدِ ظروفچیِ جوبچی. هههههههه! میخِ زنگ زده، زنجیلِ زنگ زده، تارزانِ زنگ زده، ساعتِ زنگ زده..... حواستو ضرب کُن، جمع کُن! حواستو ضرب کُن، جمع کُن! سااااااااااعتِ زنگ زده دیگه زنگ نمیزنه، چون زنگاشو زده..... داداش حبیب! ...
+وصیت نامه چ ر ا؟ ؟؟؟ مي خواهم سرتاسر زندگي خودم را مانند خوشه ي انگور در دستم بفشارم و عصاره ي آنرا ، نه ، شراب آنرا ، قطره قطره در گلوي خشك سايه ام مثل آب تربت بچكانم . فقط ميخواهم پيش از آنكه بروم دردهائي كه مرا خرده خرده [يا سعله] گوشه ي اين اطاق خورده است روي كاغذ بياورم ، چون به اين وسيله بهتر مي توانم افكار خودم را مرتب و منظم بكنم . آيا مقصودم نوشتن وصيت نامه است ؟ هرگز ، چون نه مال دارم كه ديوان ...