مشاهده RSS Feed

Miracle

امید

به این مطلب امتیاز بدهید
توسط در تاریخ یکشنبه ۳۰ مهر ۹۱ در ساعت ۲۳:۲۵ (1045 نمایش ها)
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می*کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می*دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی*آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد .... تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»


صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می*شد از خواب برخاست، آن می*آمد تا او را نجات دهد.


مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

[CENTER]منبع:narimanparsi.persianblog.ir
[/CENTER]
برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته بندی ها
سرگرمی , گوناگون , جالب

نظرات