عیب کار اینجاست که من انچه هستم را باانچه باید باشم اشتباه میکنم!خیال میکنم انچه باید باشم هستم درحالی که انچه هستم که نباید باشم!
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟ خدا گفت : شاید نوشته باشم، هرچه آرزو کند....
چه مزه ای می دهد سیاه لشکر زندگی ای شوی که زمانی نقش اول آن را بازی می کردی...چه مزه ای می دهد وقتی بفهمی کم اهمیت ترین اتفاق زندگی یک نفر شده ای...تلخ...تلخ...تلخ
اگر چه در میان شما تشنه ی سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت من بودم...... دل و دماغم به مصراع های بعدی نمی کشد... همین!
آپدیت شده یکشنبه ۲۶ خرداد ۹۲ در ۱۵:۱۸ توسط [ARG:5 UNDEFINED]
همیشه فکر میکرد تو گل یا پوچ عشقمون برندست … و من هیچوقت نگذاشتم بفهمه هر دو دستمو براش پر نگه میداشتم …
اجازه هست خيال کنم تا آخرش مال مني؟ خيال کنم دل منو با رفتنت نمي شکني ؟اجازه هست خيال کنم بازم مي آي مي بينمت ؟ با اون چشماي مهربون دوباره چشمک مي زني؟ طپش طپش با چشمکت غزل بگم براي تو با اتکا به عشق تو تو زندگي برم جلو؟ اجازه هست عشق تو رو تو كوچه ها داد بزنم؟ رو پشت بوم خونه ها اسمتو فرياد بزنم؟ اجازه هست مردم شهر قصه ي ما رو بدونن؟ اسم منو عشق تو رو توي كتابا بخونن؟ ...
خاطره هاي خط خطي نوشته هاي پر غلط دوباره تکرار خطا دوباره نقطه سر خط دوباره وقت حادثه بغزم و پنجه ميزني به زخم کهنه ي دلم داغ شکنجه ميزني آهاي آهاي شکنجه گر تموم قصه يادمه چقد سوزوندي دلم روهرچي بگم بازم کمه
سکوت نکرده ام که فراموشت کنم. نمی خواهم که از یادم بروی. اشک نمی ریزم تا لحظه های نبودنت را ابری کنم. تنها.............تنها لحظه های با تو بودن را مرور می کنم.......... و به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها.........!!!!!!!!!!!!!!!! نمی دانی چه غمگینم در این تاریکی شب ها چه بی تابانه دلگیرم نمی دانی که گاهی عاشقانه با خیالی در تب رویایی تو ارام می گیرم