تنها یک حرف مرا آزار میدهد ، حتی یک کلمه هم نمیشود تنها یک حرف مرا هر روز غمگین تر میکند … همان یک “ن” که در ابتدای “بودنت” نشسته است ...!
این روزا به راحتی “دروغ ” میگیم اما بزرگترین معیارمون برای شروع روابط “صداقته”
ﺑﺎﺯﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ، ﺗﻮ ﺑﺮﺩﯼ … ﺣﺎﻻ ﻧﻘﺎﺑﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺧﺘﻢ ...! .
هر دو از ته “دل” میگوییم من حرفهایم را ، تو دروغهایت را ...!
دوباره آمده ای ، اینبار شیرین تر از قبل دروغ میبافی ، زیرکانه تر لبخند میزنی و دلبرانه تر ناز میکنی ! اما نازنین ؛ بعد از رفتنت دلم مرد و خیلی وقت است که مغزم تصمیم می گیرد نه دلم ! پس لوند و دلبرانه که هیچ ، عاشقانه و صادقانه هم که بیایی من دیگر نیستم …
از من خواست حلالش کنم همان کسی که با بی رحمی محبت هایم را حرام کرده بود ...!
اون فک کرد همه مث منن ، رفت سراغ بقیه … منم فک کردم همه مث اونن ، خط کشیدم دور همه ...!
من و تو “ما” شدیم ولی نمی دانستم که “ما”یمان آوازی می شود برای گاوی که در طویله ی دلت مخفی کرده بودی ...!