من به قلبم افتخار می کنم با آن بازی شد ، زخمی شد ، به آن خیانت شد ، سوخت و شکست اما به طریقی هنوز کار می کند . . .
وقتی تو نیستی ، نگاهم حوصله نمی کند پایش را از چشمم بیرون بگذارد. . . !
به امید یه هوای تازه تر گفتیم از رفتن و خوندیم از سفر می خواستیم مثل پرنده ها باشیم آسمونو حس کنیم رها باشیم اومدیم دلو به دریا بزنیم رنگ خورشیدو به شهرها بزنیم اما نه اینجا سراب غربته سهممون یه کوله بار حسرته اینجا ...
حس میڪنم در این تنهایے متروڪ میمانم.. درست مثل یڪ صفحـﮧے ناخوانده متروڪ ِ پر از ترڪ... راست ِ قضیه رو ڪـﮧ دنبال ڪنی میفهمـے دیگـﮧ هیچ امیدے بـﮧ تمام ِ این تنهایـے برام نمونده.. تمام ِ نبودنت براے این همـﮧ احساس ڪافی بود.. بیا ببین.. تمام ِ من از دست رفت..
دریای طوفانی ناخدای لایق میسازد. پس همیشه ممنون لحظات سخت باش. برای مشاهده در ابعاد واقعی کلیک کنید
آب نريختـــــم که برگردي آب ريختـــــم تـــا پاک شود هر چه رد پاي توست …..از زنـــدگي ام
توی یک قصابی یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد ..... یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم ..... آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه*هاش ..... همینجور که داشت کارشو می*کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟ پیرزن ...