داستان زیر روایتی است زیبا و خواندنی در مورد طلاق امیدوارم که خوشتون بیاد وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می*کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می*دیدم. یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می*گفتم که در ذهنم چه می*گذرد. من طلاق می*خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی*رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟ مابقی در ادامه مطلب ...
خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود:* ای موسی : **شش چیز** در **شش موضع** قرار دارد و مردم در **شش چیز دیگر**به دنبال آن می گردند و**هرگز به آن نمی رسند**.* * اول – من **راحتی** را در **بهشت** قرار دادم و مردم در** دنیا** به دنبال آن هستند.* *دوم- من **علم** را در **گرسنگی** قرار ...
خواب های تک نفره خیالی... آغوش های جدا جدا... احساسات ازجنس دکمه های کیبورد.. نسل من نسلی که احساساتش پشتال سی دی ها قربانی می شود.............
تقويم كبريتي : - روزي كه تموم شد رو مي سوزونيد! زندگیه واقعی هم همینه...روز که گذشت دیگه گذشتههههه پس قدر لحظه لحظه هامونو بدونیم ♥♥♥
آپدیت شده چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۹۲ در ۲۳:۱۴ توسط [ARG:5 UNDEFINED]
بزرگترین اشتباه یک مرد اینه که به مرد دیگه ای فرصت ایجاد لبخند روی لبهای زن مورد علاقه اش رو بده
ازمن به من نصیحت اونیکه یک بار تنهات گذاشته بازم تنهات میزاره اونیکه یک بار بهت خیانت کرده بازم خیانت میکنه اونیکه یک بار رقیق نیمه راه شده بازم وسط راه رهات میکنه اونیکه رفته دیگه رفته . دروبه روش ببند و نزار با زندگیت بازی کنه دیگه هیچ وقت بهش اعتمادنکن هیچ وقت....................................