مشاهده RSS Feed

تمام مطالب وبلاگ

  1. نفازلین , منطق , کدئین

    بـرای چشمانت ویــلچر بـخر تـا بـشـنوی
    رفــتار عاشقـانـه ام را!
    بــــو می دهد عـشـقم
    چـه سود
    کـه سـرما خـورده ای.
    دماغ ِ درکت کیپ شده،
    چشم عشقت کور ...
    گــفته بـودم عـاشق نباش
    دوست باش
    یار باش ...
    ... همراه
    شانه
    کدئین
    لبخند
    - دلیل -
    نفازلین
    منطق ..
    بـــــاش
    فقط آه
    که نشد
    ای کــــــــاش ......
  2. تمام ِ - فهمت - را برویت بالا بیاورم...

    توسط در تاریخ دوشنبه ۱۷ مهر ۹۱ در ساعت ۱۷:۰۲ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    اگر می فهمیدی که فهمت؛
    به نـخود انـدازه است،
    بی خـود بـه فـهم ِ مـن
    نـفـهم نـمی گـفتی!
    بـی شعــور ِ کـثـافـت
    چـقـدر بـی ادبـی
    مرده شـوره قـیافـه خـوشـگـلت را بـبرن
    نـکـبت ِ شیـریـــنم!
    حـسی کـه من بـه تـو دارم را
    اگـر یـک لحـظه فـهمیده بـودی،
    چـهار نــعل
    یـورتـمه را
    پــرواز می کـردی بـه آغـوشم!!
    اینهمه فـهم را نـفـهمیدی
    تـا
    تمام ِ - فهمت - را ...
  3. قـلب عـریـانت...

    توسط در تاریخ دوشنبه ۱۷ مهر ۹۱ در ساعت ۱۷:۰۰ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    بـه پـایـان ِ دستـانـت بـوسه ای بـیش نـمانـده،
    تـا بـه تـماشای قـلب عـریـانت
    تـخمه ی حـسرت بـشکـنم ...


    نـمی دانـستـم،
    انـقدر زهـر ِ مــاری
    کـه طـعم تـلخـت
    از زیـر زبـان ِ دلـم نـمی رود . . . . ... .!
  4. ریـشه هایم را بـبوس.

    توسط در تاریخ دوشنبه ۱۷ مهر ۹۱ در ساعت ۱۶:۵۹ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    در تـو تـمام مـی شود
    کـوره راه ِ تـنهایـی
    جـاده هـای لجـن گـرفـته،
    روزی کـه تـو مـی آیی.
    سبـز می شود
    با تو
    بی نهـایـت لمـس می شود .

    ای جـاری ِ زلال ِ زنـدگـیم
    اکـنون کـه سراپــا عـطـشم
    ریـشه هایم را بـبوس،
    ســـــبز می شوم ...
  5. پاشنه 10سانتی واسه من شاخ نشو

    توسط در تاریخ دوشنبه ۱۷ مهر ۹۱ در ساعت ۱۶:۵۷ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    ورزشی است تـمـاشایـت کـه عـضلات ِ چـشم را
    منـقـبض می کـند!
    پـاشـنه ات کـه از 10 سـانـت تـجـاوز مـی کـند
    ارتـفاعـت دیـدنی است ...
    کلیـپـست کـه شـُل می شود
    روسـری را بـر نـدار
    کـه آب دهـان ول مـی شود.
    بـرف پـاک کـن ِ مـاشیـنـت
    صنـدوق صـدقـات ِ شمـاره است؛
    اگـر تـماس بـگیـری
    هـفـتاد نـوع بَـلایـت را بـه جـان می خـرنـد !
    آب هـویـج مـی طلـبد دیـدنــت ...
  6. Yesterday

    توسط در تاریخ دوشنبه ۱۷ مهر ۹۱ در ساعت ۱۶:۵۵ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    امـروز ، درگیـر دیـروز.
    دیـروز ،
    در پـی ِ آن روز.
    آن روز ،
    حـادثـه ای جـانـسوز.
    حـادثـه ،
    چـشمان ِ خـانـمانـسوز.
    چـشمان؟
    - مـحکـومان ِ امـروز -.
    مـحـکـومان ،
    پـشیمـانـند هـر روز.
    هـر روز ،
    عـذاب ِ چـرای ِ آن روز.
    عـذاب ،
    هـمـدردی دیـگـران ِ دلسوز.
    دیـگـران!
    نـفهم هـای پـُفـ.....

    در کشمـکشم هر روز ، کـه چـرا دیـروز
    دیـدمـو نگـفـتم ، دردم را آن روز ....
  7. i love my sludge

    توسط در تاریخ دوشنبه ۱۷ مهر ۹۱ در ساعت ۱۶:۵۳ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    از گـوشه ی چـشمـت هـوس آویــزان ...
    تـو تـمام مـعـنای تـعـفنی ،
    که از جـسد ِ عـشق بلـنـد مـی شود ...
    تـو را در - جـوب - بـایـد شـست
    تـا لجـن هـا هـمه خـوشـحال شونـد
    کـه
    کـثیف تـر از خـودشان هـم هـست!

    ای کـثـافـت ِ آویـزان ِ قـلبـم ،
    تـو را بـه وسعـت ِ آلودگـی ِ خـاطـراتـم
    دوسـت دارم.
  8. Cease fire

    توسط در تاریخ دوشنبه ۱۷ مهر ۹۱ در ساعت ۱۶:۴۹ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    دلتـنگی ، خـاطـره هـای مـنگی
    خـودم را گـول مـیـزنم
    عـجب داف پـلـنگی!
    دنـبال چـه می گــردم ،
    در ایـن سیـاه و سفــید ِ رنـگی؟
    می خـوام سـیاه - نَ - باشم
    همه سیاه، تـو بـگو چه رنـگی؟
    باز لـگد خـورده ام از دل
    دلـی که - ن -دارد کسی به این قـشنگی
    چقدر ســاده نـوشتـم ایـن بار
    شبـیه دوران ِ جـوانی و مـشنـگی!


    در کـتک کـاری دل بــُرد بـا تـو بـود
    مـنم کـنـدم تـار مویـت را
    غـنیـمت جـنـگی! ...