بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند … بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ، اما هیچ کسی نمی فهمد … شیشه ای می شکند یک نفر می پرسد چرا شیشه شکست مادر می گوید شاید رنج وبلاست یک نفر زمزمه کرد باد سردی مثل یک کودک شیطان امد شیشه ی پنجره را زود شکست کاش امشب که دلم مثل ان شیشه ی مغرور شکست عابری خنده کنان می امد تکه ای از ان بر می داشت مرهمی ...
اولين قطره باران پاييزي را که بر گونه هايت حس کردي، نسيم بخشايش را با تمام وجودت لمس خواهي کرد. براي فرار از دلتنگي و ديدن بارش عشق الهي تا اولين باران صبر کن ؛ آنگاه حضور خدا را در قطره هاي باران احساس خواهي کرد و به آرامش خواهي رسيد
زدی باتیشه ریشه منو زدی یو خوردم شراب غمو زدی ندیدی حال بدمو دروغ میگفتی عاشقم هستی دروغو عشق یک جا جا نمیشه ساده رفتی دلمو شکستی
مــن از تــــکرار ِ نـــام ِ تــو در قـــلـــب ِ خــویــــش هـــزار شــــــعر میسازم تــو بـه ایـــن دســت سازه هـــای ِ مــن نخـند عشق را صادقانه بـــــاور کــــن ...
منم تنهاترین تنهای تنها اسمتو می نویسم روی شن ها باد میاد اسمتو پاک میکنه این شده کارم در این صحرای غمها
در آخرین نفسم ... مـــرگـــم در آخــریـن نـفـسم ... فـــقط یــک چــیـز بــه او خــواهــم گــفـت : اونـــــــطوری نـــه ! اینـــطوری میـــرَن !!!
تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد خوب میدانم که یک شب ، یک شب بی انتها عشق روی دستهای بی کسم جان میدهد