همیشه میگن سکوت علامت رضاست اما من میگم نه... بعضی وقتا سکوت میکنی چون انقد رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی بعضی وقتا سکوت میکنی چون واقعا حرفی برا گفتن نداری گاهی موقع ها سکوت یه اعتراضه،گاهی موقع هام انتظاره... اما بیشتر وقت ها.... سکوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجود داری ،توصیف کنه...
تو را چه به فرهاد!؟یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی...تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار،من باورت می کنم...
این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند ! اما . . . من جلوی دهانش را میگیرم ، وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدنِ صدایش ندارد . . این روزها من خدای سکوت شده ام ! خفقان گرفته ام ،
تراوش ذهن بیمارمو بخون فقط نوشتنه که منو توی یه حال و هوای خاص میبره آتیش داری؟ هوس سیگار کردم نـــــــــــــــــــه برای کشیدن نه میخوام ببینم چه لذتی داره سوختن یکی رو تماشا کردن
بعضی وقتا دلم که میگیره بعضی وقتا که بغضم میگیره... اره همون وقتایی که تو دلت یه حرفایی هست که نمیتونی به هیچ کس بگی همون حرفایی که میمونه تو گلوی ادم...همونا که میشه یه غده تو گلوت همون حرفارو میگم میدونی که؟؟؟؟ وقتی که گریه میکنم و اشکام تموم نمیشه وقتی بیشتر همیشه تنهایی رو حس میکنم دوس دارم خدا بیاد پایین اشکامو پاک کنه بگه:دیووونه گریه نکن .........ادما اذیتت میکنن؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من که هستم.بیا بریم.........
کاش میدونستم بعد از این چی میشه اومده تا بیخ گلوم ول کن نیست لعنتی هرچی میسپارمش دست خدا، هرچی میخوام بیخیالش شم نمیشه من صبور نیستم خدا تو این کار نکن، آزمایشم نکن بیارم بیرون بیارش بیرون... همه چیو برگردون به حالت عادیش تو رو به همه ی خلقتت قسم... حتی به... کاش میدونستم بعد از این چی میشه
همه میپرسند چیست در زمزمه مبهم آب چیست در همهمه دلکش برگ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوترها چیست در کوشش بی حاصل موج چیست در خنده جام که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می نگری ...
آمده ام که بگویم بازگشته ام به این شرح بی نهایت... آواره تر از این روزها نبوده ام! آمده ام که بگویم، درد، گستاخ شده....! مثل سگ هاری مدام زندگیم را زخمی می کند...