Symphony vomissements" Symphony vomiting" تراوشات اسیدےذھن بیمار سادیسمے من. I'm sick sadistic brain acidic seeps. Je suis malade, s'infiltre esprit sadiques کپی بردارے از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع نیز مجاز است لذا پیگرد قانونی هم ندارد,,حتی برای شما دوست عزیز:وو
آسمان ابـر ورق می زنـد ذهن عکس تـورا. در دل ِ تنهایی٬ روده ی دراز ِ بی کسی حـرف ها دارد ... مثـل نقـش استـفراغ٬ بر دیـــواره ی کـاشی ...
بـرای چشمانت ویــلچر بـخر تـا بـشـنوی رفــتار عاشقـانـه ام را! بــــو می دهد عـشـقم چـه سود کـه سـرما خـورده ای. دماغ ِ درکت کیپ شده، چشم عشقت کور ... گــفته بـودم عـاشق نباش دوست باش یار باش ... ... همراه شانه کدئین لبخند - دلیل - نفازلین منطق .. بـــــاش فقط آه که نشد ای کــــــــاش ......
اگر می فهمیدی که فهمت؛ به نـخود انـدازه است، بی خـود بـه فـهم ِ مـن نـفـهم نـمی گـفتی! بـی شعــور ِ کـثـافـت چـقـدر بـی ادبـی مرده شـوره قـیافـه خـوشـگـلت را بـبرن نـکـبت ِ شیـریـــنم! حـسی کـه من بـه تـو دارم را اگـر یـک لحـظه فـهمیده بـودی، چـهار نــعل یـورتـمه را پــرواز می کـردی بـه آغـوشم!! اینهمه فـهم را نـفـهمیدی تـا تمام ِ - فهمت - را ...
بـه پـایـان ِ دستـانـت بـوسه ای بـیش نـمانـده، تـا بـه تـماشای قـلب عـریـانت تـخمه ی حـسرت بـشکـنم ... نـمی دانـستـم، انـقدر زهـر ِ مــاری کـه طـعم تـلخـت از زیـر زبـان ِ دلـم نـمی رود . . . . ... .!
در تـو تـمام مـی شود کـوره راه ِ تـنهایـی جـاده هـای لجـن گـرفـته، روزی کـه تـو مـی آیی. سبـز می شود با تو بی نهـایـت لمـس می شود . ای جـاری ِ زلال ِ زنـدگـیم اکـنون کـه سراپــا عـطـشم ریـشه هایم را بـبوس، ســـــبز می شوم ...
ورزشی است تـمـاشایـت کـه عـضلات ِ چـشم را منـقـبض می کـند! پـاشـنه ات کـه از 10 سـانـت تـجـاوز مـی کـند ارتـفاعـت دیـدنی است ... کلیـپـست کـه شـُل می شود روسـری را بـر نـدار کـه آب دهـان ول مـی شود. بـرف پـاک کـن ِ مـاشیـنـت صنـدوق صـدقـات ِ شمـاره است؛ اگـر تـماس بـگیـری هـفـتاد نـوع بَـلایـت را بـه جـان می خـرنـد ! آب هـویـج مـی طلـبد دیـدنــت ...
امـروز ، درگیـر دیـروز. دیـروز ، در پـی ِ آن روز. آن روز ، حـادثـه ای جـانـسوز. حـادثـه ، چـشمان ِ خـانـمانـسوز. چـشمان؟ - مـحکـومان ِ امـروز -. مـحـکـومان ، پـشیمـانـند هـر روز. هـر روز ، عـذاب ِ چـرای ِ آن روز. عـذاب ، هـمـدردی دیـگـران ِ دلسوز. دیـگـران! نـفهم هـای پـُفـ..... در کشمـکشم هر روز ، کـه چـرا دیـروز دیـدمـو نگـفـتم ، دردم را آن روز ....
از گـوشه ی چـشمـت هـوس آویــزان ... تـو تـمام مـعـنای تـعـفنی ، که از جـسد ِ عـشق بلـنـد مـی شود ... تـو را در - جـوب - بـایـد شـست تـا لجـن هـا هـمه خـوشـحال شونـد کـه کـثیف تـر از خـودشان هـم هـست! ای کـثـافـت ِ آویـزان ِ قـلبـم ، تـو را بـه وسعـت ِ آلودگـی ِ خـاطـراتـم دوسـت دارم.