مشاهده RSS Feed

.:::: سمفونی استفراغ ::::.

Symphony vomissements"

Symphony vomiting"

تراوشات اسیدےذھن بیمار سادیسمے من.

I'm sick sadistic brain acidic seeps.


Je suis malade, s'infiltre esprit sadiques


کپی بردارے از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع نیز مجاز است لذا پیگرد قانونی هم ندارد,,حتی برای شما دوست عزیز:وو

  1. وقتی 2 عاشق از هم جدا میشن

    وقتی 2 عاشق از هم جدا میشن


    دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن



    چون به قلب همدیگه زخم زدن



    نمیتونن دشمن همدیگه باشن



    چون زمانی عاشق بودن



    تنها میتونن آشنا ترین غریبه برای همدیگه باشن ...!!!


  2. تنهایی من و تو....

  3. میشکند هم نمازش را هم دلم را...

  4. طعم زمستان...

  5. لحظه های دلتنگی...

  6. پاییز را دوست دارم...

    توسط در تاریخ شنبه ۰۸ مهر ۹۱ در ساعت ۱۱:۴۳ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    پاییز را دوست دارم...بخاطر غریب و بی صدا آمدنشبخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اشبخاطر خش خش گوش نواز برگ هایشبخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اشبخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزیبخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه هابخاطر غروب های نارنجی و دلگیرشبخاطر شب های سرد و طولانی اشبخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی امبخاطر پیاده روی های شبانه امبخاطر بغض های سنگین انتظاربخاطر اشک های بی صدایمبخاطر سالها خاطرات پاییزی امبخاطر معصومیت کودکی امبخاطر نشاط نوجوانی امبخاطر تنهایی
    ...
  7. عشقِ مُرده...

    توسط در تاریخ شنبه ۰۸ مهر ۹۱ در ساعت ۱۱:۱۰ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    تو خیال نکن همیشه ، که من عاشقت میمونم
    تو منو دوستم نداری ، خودم اینو خوب میدونم
    تو یه روزی تو وجودم ، مثل آب و ریشه بودی
    تو منو دوستم نداشتی ، تو همون همیشه بودی
    خیلی دوست دارم بدونی ، که دیگه دوستت ندارم
    نه دیگه ، آره تموم شد ، غصه های روزگارم
    واسه تو بازیچه بودم ، خودم اینو خوب میدونم
    برای نوشتن از تو ، دیگه چیزی نمی دونم
    دیگه طاقتم تمومه زندگی با تو حرومه
    به خدا دلم دوستت داشت ، ولی عشق تو حرومه
    نمیخوام حتی یه لحظه ، ...
  8. برای محبوب دلنشینم

    توسط در تاریخ شنبه ۰۸ مهر ۹۱ در ساعت ۱۱:۰۳ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    نه تو می مانی و نه اندوه






    و نه هیچیک از مردم این آبادی...


    به حباب نگران لب یک رود قسم،

    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

    غصه هم می گذرد،

    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

    لحظه ها عریانند.

    به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز