Symphony vomissements" Symphony vomiting" تراوشات اسیدےذھن بیمار سادیسمے من. I'm sick sadistic brain acidic seeps. Je suis malade, s'infiltre esprit sadiques کپی بردارے از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع نیز مجاز است لذا پیگرد قانونی هم ندارد,,حتی برای شما دوست عزیز:وو
روبه قبلم نکنید من هنوز منتظرم که بیاد از در من ببینم روی ماه اون گلم دوتا یادگاریاشو اره واسم بیارید یکیش روسینمو یکیش رو لبهام بذارید ای خدا امون بده نذار بی کس بمیرم ای صبری بکن عشقمو بازم ببینم مگه تو نگفتی عاشقا برات عزیزترند پس بگو فرشته مرگم نیاد دوروبرم ...
هر چقدر بد شدی بازم حرف رفتن نزدم تو همش راهتورفتی من همش راه اومدم تا به سختی ها رسیدیم خودتو باختی چرا؟ اگه دوریم دغدغت بود دورم انداختی چرا؟ هر کاری کردم به چشت اصلا نیومد ببخش عزیزم که همین ازم بر اومد چی شد: اون حس زلالت اون دل ساده و صاف لااقل دستشو ول کن جلومن بی انصاف من دلم قد یه دریاس طاقتم خیلی کم نگیردستاشا اقلاپیش من اینقدر محکم تا یکی اومدسراغت دل منورو پس زدی یا کنار کشیدی اما کاش کنار میومدی به هر ...
تنهایی تنهاتنهاتر ازهرچیزی که فکرشو بکنی خاموش و مرده چون خاک
هر کجادیدی دلت گرفت اهه منه غم دنیاتو دلت نشست اهه منه اگه زندگیت خراب شد اهه منه خوشی هات همه عذاب شد اهه منه اگه میگه ازت خستست اهه منه همه درها بروت بستست اهه منه اگه میگه ازت سیره اهه منه اگه میخنده ومیره اهه منه اهه منه اگه داری بد میاری اهه منه مثل اب بهاری ...
آپدیت شده یکشنبه ۳۰ مهر ۹۱ در ۱۷:۴۴ توسط [ARG:5 UNDEFINED]
من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم قاصدک برو که با تو کاری ندارم قاصدک به چشم من مثل یک دردی برو میدونم که برای من خبرنیاوردی برو توهفت اسمون من یه ستاره ندارم کسی که عشق منو به یاد بیاره ندارم ندارم دلی که یک لحظه به یادم بزنه ندارم هیچ کسی رو که فکر کنی یار منه خیلی وقت اون که براش میمردم دیگه نیست قاصدک ها رابه یادت میشمردم دیگه نیست خیلی وقت که دارم با تنهایی سر میکنم همه ی قاصدکای شهرو پرپر میکنم
تو دلــت تنـــــگ اســــت … دلــت برای همــان یک نفــر تــنگ است … تا نیــاید … تا نبــاـشد... هیــچ چــیز درســت نمیـــشود …
باز شب ٬باز صدای وزش تنهایی باز تنهایی ٬ تنهایی ٬ این حس عجیب و سکوت که سراسیمه می آید تا حضورش را اعلام کند ...
دلـــــم براے تــو کــه نه, ولـ ــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده براے تــو که نه ، ولے برای "مواظِـ ـب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده براے تـــو که نه ، ولے برای نگاهـ ـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده براے تـــو که نه ، ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده راستش ! براے اینها که نه . . . . برای خودت .....دلَم خیــلے تَنـگــ شده !