Symphony vomissements" Symphony vomiting" تراوشات اسیدےذھن بیمار سادیسمے من. I'm sick sadistic brain acidic seeps. Je suis malade, s'infiltre esprit sadiques کپی بردارے از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع نیز مجاز است لذا پیگرد قانونی هم ندارد,,حتی برای شما دوست عزیز:وو
صبح یک روز پاییزی است تو هستی عشق هست خدا هست فقط من در این میان گم شده ام چونکه در اندرون پستوی دلت پنهان شده ام
وقتی به تو فکر می کنم جاده می آید . . . وقتی در جاده می روم تو همراهم نیستی . . . تو و جاده در تنهایی من همدستید . . .
هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز … با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس … مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی … ولی من میگویم دوراهی ها تورا ازمن ربودند لعنت بر دوراهی ها …
و حالا سری می زنیم به دفترچه ی خاطرات قدیمی که در دی ماه سال 88 باز شده گم شده بود ولی پیداش کردم.... __________________________________________________ ______ می نویسم که تو بخوانى، اما حیف ! دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند ! و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!
رقاص کـــه باشــی ، دیگر آهنگـــ خاصی مــعنی نـدارد بـا هـر آهنگی بـاید برقـصــی !!! و ایـن روزهـــا . . .چه بـد آهنگــ هایـی میزنـد روزگــــار ، و مـن . . .هر روز برایش میرقــــصم!
چقدر دلم برايت تنگ شده ف. آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد عزيز من ، قلب من اي کاش مي شد اشک هاي طوفاني ام را قطره قطره جمع کرد تا تو در درياي غم آلود آن غروب چشمانم را نظاره کني اي کاش مي شد فقط يک بار فرياد بزنم دوستت دارم و تو صدايم را مي شنيدي نمي دانم چطور ، کجا و چگونه ...
سکوت کردم... میخوام بغض امروزم سربسته بمونه...! بعضی وقتا... سبک نشم... سنگین ترم...!
از سحر نقطه ی اوج ظلمت است اما آن که می داند صبح نزدیک است در اوج تاریکی دل به سپیدی می بندد ..