مشاهده RSS Feed

.:::: سمفونی استفراغ ::::.

Symphony vomissements"

Symphony vomiting"

تراوشات اسیدےذھن بیمار سادیسمے من.

I'm sick sadistic brain acidic seeps.


Je suis malade, s'infiltre esprit sadiques


کپی بردارے از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع نیز مجاز است لذا پیگرد قانونی هم ندارد,,حتی برای شما دوست عزیز:وو

  1. قاصدک

    با تن لرزان / در باد ،در پس خاطره ها افتادست .خاطراتی شیرین ، خاطراتی ترش مزه ، یا که شاید دبش ! خاطرات با تو بودن ها .
    در میان کوچه ی تنهایی ، قاصدک این روزها
    در پی من ،و منم در پی قاصدکم افتادم ،تا بگویم غم دل را با او .تا بگویم از تیک تاک پتک گونه ی ساعت ها .
    قاصدک !
    میروی ، تو سفرت خوش باشد و دعایم بدرقه ی راهت باد .قاصدک ! از کوچه ی تنهایی من زود گذر کن ، در کنار گل احساس بیاست دلت میلرزد . اندکی صبر نما ، تا چند برابر بشود احساست . دست در حلقه ی آشفته ی موی صبا کن . افسار ب کش رو به سمت
    ...
  2. لبخند ملس قرمز

    توسط در تاریخ شنبه ۱۵ مهر ۹۱ در ساعت ۰۲:۴۰ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    من در وسعت حادثه بیدار شدم چشم خود مالیدم ،دو قدم مانده به حوض . دخترک را دیدم و به لبخند ِملسِ قرمز او خندیدم . و ترک برداشت انار احساس در شوق نگاه به گمانم که نگاه نیست گناه ! اما من. برای رویدن احساس پریدن هر روزبه لب پنجره ام می آیم . و نگاهم را در افق چشمانت به چرا وا می دارم. به گمانم که گناه نیست نگاه !و نگاهی بارانی . و چه بارانی !!!{{شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟}}
  3. یه جا استفراغ کنم....

    توسط در تاریخ شنبه ۱۵ مهر ۹۱ در ساعت ۰۲:۳۶ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    مثل همیشه بنــــاهایمان را دست به دست هم دادیم و ساختیـــــم.
    تو دیــــــــوارها را ساختــــی،
    من پــــــنــــــجره هـــــا را.

    پ.ن : دلم می خواهد انگشت بزنم توی ذهنم هرچی دلتنگی هست رو
    یه جا اســـــــــــتـــــــــــ ـفــــــــــــــراغ کنم . شاید حالم بهتر شه .
  4. يه وقــــتایی که دلت گـرفته

    توسط در تاریخ یکشنبه ۰۹ مهر ۹۱ در ساعت ۱۲:۰۸ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    يه وقــــتایی که دلت گـرفته ؛

    بغض داری ،

    آروم نـیستی !

    دلت بـــراش تـنگ شده ....

    حـوصله ی هـیـچـکسو نـداری !

    ...به یــاد لحظه ای بیفت کـه :

    اون هــمه ی بی قـراری هــای تـو رو دیـــد؛

    امــا ....

    چـشمـاشـو بست و رفــت اری رفت...
  5. هر شب و در رویایم...

    توسط در تاریخ یکشنبه ۰۹ مهر ۹۱ در ساعت ۱۲:۰۳ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    هر شب و در رویایم
    تورا می بینم

    تو را حس می کنم

    من اینگونه تو را میشناسم

    و همینطور

    از ورای فاصله ای طولانی

    و فضایی که بین ما وجود دارد

    تو آمده ای که خودت را

    به من نشان دهی و همینطور

    نزدیک

    دور

    هر کجا که هستی

    من اعتقاد دارم

    که قلبم به تپش ادامه میدهد
    ...
  6. بَراے يـِک لَحظِـہ هَم کِـہ شُده

    توسط در تاریخ یکشنبه ۰۹ مهر ۹۱ در ساعت ۱۲:۰۱ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    کُل ِدُنيا را هَم کـِہ داشتِـہ باشــے ...

    باز هَم دِلَت ميخواهَد...

    بَعضــے وَقتها .. فَقَط بَعضــے وَقتها ...

    بَراے يـِک لَحظِـہ هَم کِـہ شُده ...

    هَمِـہے دُنياے ِيــِک نَفَر باشــے
  7. تو شهری هستم که تو هستی...

    توسط در تاریخ یکشنبه ۰۹ مهر ۹۱ در ساعت ۱۱:۵۸ (.:::: سمفونی استفراغ ::::.)
    خدایا خیلی دلم گرفته...آخه چرا یهو اینجوری شد...واقعا دارم به قسمت و سرنوشت ایمان پیدا میکنم...ولی حاضرم قسم بخورم که همش ناخواسته بود....من که دوست نداشتم بیام اینجا خودت
    یه کاری کردی که اینطوری بشه....خسته شدم!
    گاهی وقتا فک میکنم من و تو زیادم از هم دور نیستیم!من زیر همون آسمونی زندگی میکنم که
    تو هم میکنی....تو شهری هستم که تو هستی...حتی بعضی روزا همون هوایی رو نفس میکشم
    که تو میکشی...میبینی با چه چیزایی دارم خودمو گول میزنم! برا تویی که حتی شک دارم یه دقیقه
    فقط ...
  8. همـیشه که نـباید زلزله بیاید