توضیح میخواد چیکار
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است . از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد . از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان . از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است . از استاد ادبیات پرسیدند ...
نه التماس می*کنم نه خیره خیره نگاهت فقط آه می*کشم و سکوت میکنم همین آه برای تمام زندگی* ات کافیست
خدایا؛ اون عشق بزرگی که من دنبالش بودم اون اتفاق عظیمی که مطمئن بودم باید بیفته تا زندگیم زیر و رو بشه تو بودی... و هیچ کس نمی دونه ... من ... حالا تو تنهایی و خلوتم ... با تو ... ! من حقیر با خدای بزرگ و عزیز و مهربونم چه عالمی دارم ... و این عشق چقدر به من نیرو و امید و شادی میده ...
وقتی هوا خیس می شود دلم بهانه ی تو را می گیرد و گونه هایم ؛ بوی خاک باران زده می دهند ... پنجره را باز می کنم ، نفسم می گیرد ! ... نفسم می گیرد ... ! درست مثل همان لحظه که چشمان تو در چشمان من ماند همان لحظه که منتظر ماندی تا چیزی بگویم ... امّا ... تو دیگر منتظر نماندی ... منتظر نماندی تا دوباره نامت را نفس بکشم و بگویم ... بگویم که بی تو دیگر نفسم برای همیشه می گیرد !
ایمان بیاوریم به زندگی مرا به ترنم قطره های باران قسم داده اند که لحظه های عمرم را با خیال سرد و خاموش سکوت هدر ندهم و شب این آستانه ی آرامش را که هر چند یک بار می آید و می رود به پرتو خورشید حسرت مخورم . دلم را به زیبایی بهار فریب ندهم و به صداقت پاییز و زمستان که در زیر برگ های رنگین و برف پنهان است ایمان بیاورم...
می رسد روزی که بی من روز ها را سر کنی می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی می رسد روزی که تنها در کنار عکس من شعرهای کهنه ام را نونوا از بر کنی