اینا که تو خیابون راه میرن و... یهو با خودشون میخندن....آدمایی ان که با خاطره هاشون زنده ان...دیوونه نیستن فقط یکم خسته ان...
روزی که از کوچه ی احساس دلم میگذری نرم و آهسته گذر کن … که دلم سخت به احساس دلت محتاج است … شاید احساس دلت رنگ جدیدی بدهد به گل قالی بی جلوه ی این کنج اتاق شاید ابعاد جدیدی به دلم راه گشود که نگویم تنگـــست … که نگویم دلتنــــگ و بگویم برپاست … و بگویم مشتاق، پی دیدار شماست … شاید آسان بشود گفت: " تحمل" و ببینی لبخند همچنان پابرجاست … شاید آسان بشود گفت: ســــــــلام
من به اندازه جشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت به نگاهی نگران، تو به اندازه تمام تنهایی من شاد بمان
دل گیجه گرفتم... در صفرمطلق ذوب میشوم وقتی ......... به کفش هایت کنار کفشهایش فکر میکنم!
عشق مثل نماز میمونه!!! وقتی نیت کردی دیگه نباید اطرافت رو نگاه کنی!!
از تــــو چه پنهان ،گاهی آنقدر خواستنی می شویکه شروع می کنمبه شمارش تــک تــک ثانیه هابرای یک بار دیگر رسیدن ،به تـــــــــــو…
یــک لبخنـــدم را بسته بندی کرده امبرای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …آنقدر تمـــــــــیز میخندمکه به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی …و من در جیب هـــایــــمدست های خالـــی ام را فریب دهـــمکه امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد …
بی خیال است…خیلی بی خیال…همان کسی که…تمام خیال من است…