Symphony vomissements" Symphony vomiting" تراوشات اسیدےذھن بیمار سادیسمے من. I'm sick sadistic brain acidic seeps. Je suis malade, s'infiltre esprit sadiques کپی بردارے از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر منبع نیز مجاز است لذا پیگرد قانونی هم ندارد,,حتی برای شما دوست عزیز:وو
من دیگه خسته شدم بس که چشام بـارونیه پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه من دیگه بسه برام تحمل این همه غم بسه جنگ بی*ثمر برای هر زیاد و کم وقتی فایده*ای نداره غصه خوردن واسه چی واسه عشقای تو*خالی ساده مردن واسه چی نمی*خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم نمی*خوام گناه بی*عشقی بیفته گردنم نمی*خوام دربه*در پیچ و خم این جاده شم واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم یا یه موجود کم و خالی پرافاده شم وایسا دنیا، وایسا دنیا من می*خوام پیاده شم ...
این روزها قهقهه میزنم ... از نوع دیوانه وارش بالا می آورم... روی خودم آرزوی مرگ می کنم... با تمام سلول هایم نا امیدی در من رسوخ می کند ... تا مغز استخوان هایم و صبح ها به زندگی سگی ام فحش می دهم ... که قدمتی دیرینه دارد + احوالاتم در هر صدم ثانیه با صدم ثانیه ی بعدی متفاوت است. + اوضاع نابسامانی ست ...همچنان + تو رفتی! جهنم! بر می گردی؟ جهنـــــم!!
اصلا -حتی یه سر سوزن- دوست ندارم. ازت متنفرم -حتی-. از حرف زدن ات، رفتارت، قیافه ات، غذا خوردن ات، عشوه اومدنت، لاو ترکوندنت... از همه چیزت! + نمی دونم چرا اینقدر عوضی شدم. و تو، ببین، ... تقصیر تو بود همه چی. + شاید نبود.. به ...مم که نبود!! خلاصه تو رو با تمام وجودم، با همه ی سلول هام می خواستم. گند زدی به همه چیز. + مهم نیست... -باور نکن-. داشتم فکر می کردم شاید همه ی این چیزا خرکیه، ...
پ, تمامی این قضایا برایت گران تمام شد. خیلی م، مچاله شد. به معنای واقعی کلمه! من، از درون خرد شدم و س، از بیرون!! و درک می کنم خودت از همه بیشتر زجر کشیدی و می کشی. گران بود، خیلی. و بفهم که ارزشش را نداشت. + عبرت بگیر. تمامش کن.
تـورا چـون هنـدوانه دوست دارم ز حافـظ خـوانـدن و شعـر و تـرانـه دوست دارم تـو لـبخـندی٬ شرابـی٬ حـال مستی! تـورا چون کودکی های پُــر بـهانـه دوست دارم غـزل پـایـان نـدارد ای غـزل واره ی زیـبا تـورا چون مـصرعی نیـمه کـاره ... مستی از چـشمان ِ تـو سرچـشمه دارد تـورا چون پیـک پیـک؛ سرکـشیدن های شبـانه دوست دارم از ایـن مسـتی و حـرارت کـی شـوم لـــول؟ تـورا بـا ایـنهمه حـس تـهـوع دوسـت دارم ...
در خیالت بـودم کـه بـه تیـری خـوردم از غـمت در دل خـود کتـک ِ سیری خـوردم. در خیالت روزی پـای یـک نـخ سیگـار پـای یـک بـوتـه ی خـار عاقبـت درد غـمت نـقش شد بـر دیـوار ... با کـمی حـس غـریـب خاطراتی همـه از جـنس فـریـب مستـفرغ شدم از یـاد لبـت نـگـذشت از سرم آن دست پـلید ... ◘ در جـوانی امـا غـم پیـری خـوردن٬ یـا کـه در دل مُـردن چـه تفـاوت دارد! با تـجربـه ...
احساس پـیری می کنم ...... وقـتی خـاطرات را می جَــوَم. تـو را نجویـده قـورت می دهـم، شایـد مزه ات عـوض شود ... اما همانی هنـوز تـلخ و شیـرین ... ◘ خـودم را می جَــوَم بـه خودم بـا تو می رسم ... قـورت نمی دم خودم رو! بیـشتر می جــوَم مـزه ام عـوض شده خودم عوضی!. همه را بالا می آورم همه چیـز خـونی است!! و استـفراغ معنای همه چـیز.
کمری راست ، قامتی کشیده ابروهایی مثل قامت جلبت می کند ... از همان فاصله تصور با من بودنش آرامم می کند، چه برسد کنارش بودن ... از نشستن کنارش بیش از سالی می گذرد ... همان چند خط اول تغییری نکرده، اما او دیواریست بلند که در نگاه اول سیم خاردارهای طاق ابرویش هراسی به دلت می اندازد؛ نقش و نگار ِ پیشانی اش اعماق دلت را پنچر می کند اما خشت و آجرش ...